هنری کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا و یکی از متنفذترین چهرههای سیاست خارجی این کشور که همیشه دیدگاههایی تندروانه درباره ایران داشته، برای نخستین بار در مقالهای خواستار پذیرش غنیسازی 5 درصد در ایران و و همچنین حرکت تدریجی به سوی لغو تحریمها شده است.
به باشگاه خبرنگاران، متن کامل مقاله کیسینجر که روز یکشنبه 28 آبان 1391 (18 نوامبر 2012) در روزنامه واشینگتنپست منتشر شده، به شرح زیر است:
در پی یک مبارزه انتخاباتی طاقتفرسا برای انتخاب مجدد، اکنون فوریترین تصمیم پیش روی رئیس جمهور (آمریکا) این است که چگونه ایران را از دنبال کردن یک برنامه هستهای نظامی باز دارد. رؤسای هر دو حزب از دیرباز اعلام کردهاند در حصول این هدف «هیچ گزینهای از روی میز کنار گذاشته نمیشود». نامزدها در سومین مناظره ریاست جمهوری در این خصوص توافق داشتند که این موضوع به منافع ملی آمریکا مربوط میشود، گرچه توصیف متفاوتی از هدف مورد نظرشان داشتند.
هدف اعلام شده اوباما بازداشتن ایران از دستیابی به «سلاح هستهای» یا رسیدن به «توانایی غیرقابل برگشت» بود و هدف اعلام شده میت رامنی جلوگیری از دستیابی ایران به «قابلیت هستهای» بود. در حالی که ایران به توسعه ظرفیت غنیسازی و انتقال آن عملیات به زیر زمین ادامه میدهد، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل بهار را به عنوان ضربالاجلی برای اقدام متقابل اعلام کرده است. در این محیط نگرانکننده، چه معنایی عملیاتی باید به اهداف اعلام شده آمریکا داده شود؟ آمریکا و ایران ظاهرا از طریق فرستادههای رسمی یا غیررسمی در حال انجام مذاکرات دو جانبهاند- که یک تغییر موضع نسبت به رویه قبلی گفتگوهای چندجانبه است.
مذاکرات بر سر برنامه هستهای ایران، سابقه دلگرم کنندهای ندارد. برای بیش از یک دهه، ایران درگیر مذاکره بوده است، اول با سه کشور اروپایی (فرانسه، آلمان و انگلیس) و سپس با گروه 1+5 (اعضای شورای امنیت به علاوه آلمان). این کشور به طور متناوب انعطافپذیریها و سازش ناپذیریهایی داشته است و در عین حال به توسعه، مخفیسازی و پراکنده کردن تاسیسات هستهای خود ادامه داده است. اگر هیچ محدودیتی در مورد این روند اعمال نشود، پیشرفت تکنولوژیکی ایران رویدادها را تحتالشعاع قرار خواهد داد. اما در چه مرحلهای و به چه نحو باید ایران از برخورداری از توانایی هستهای نظامی محروم شود؟ این مسئله محور بحثها پیرامون «خطوط قرمز» را تشکیل میدهد.
سه مرحله در تکامل توانایی هستهای نظامی وجود دارد که عبارتند از: سامانه پرتاب، ظرفیت غنیسازی اورانیوم و تولید کلاهکهای هستهای. ایران حداقل از سال 2006، در حال تقویت سامانههای موشکیاش به لحاظ برد و تعداد بوده است. ظرفیت غنیسازی آن -که مدتها به طور کامل به آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارش داده نشده بود- به هزاران سانتریفیوژ (دستگاههایی که اورانیوم را تا سطح قابل کاربرد در ساخت بمب، غنیسازی می کنند) توسعه یافته است. این سطح فراتر از هر گونه تعریف معقول از کاربردهای صلحآمیز مجاز طبق پیمان منع اشاعه هستهای است. نقطه اوج اجتنابناپذیر آن تولید یک سلاح هستهای است. ممنوعیت تولید یک سلاح هستهای ایرانی و تعیین آن به عنوان خط (قرمز) - آنگونه که برخی استدلال میکنند- عملی نخواهد بود. به محض آنکه مواد شکافپذیر به مقدار لازم تولید شود، ساخت و تجهیز یک کلاهک فرآیندی نسبتا کوتاه و به لحاظ تکنولوژیکی ساده است و شناسایی به موقع آن تقریبا به طور قطع غیرممکن خواهد بود.
اگر چنین خط قرمز غیرموثری نتیجه یک دهه دیپلماسی اعضای دائم شورای امنیت باشد، نتیجه آن اشاعه (برنامه) هستهای نظامی اساسا غیرقابل کنترل در سراسر منطقهای خواهد بود که دستخوش انقلاب و خصومتهای خونین فرقهای است. ایران به موجب آن در موقعیت کره شمالی قرار خواهد گرفت، با یک برنامه هستهای نظامی که در آستانه عملیاتی شدن است. هر کشوری که یک گزینه هستهای داشته باشد، برای به حداقل رساندن زمان دستیابی به توانایی هستهای نظامی تمامعیارش رقابت خواهد کرد. در ضمن، کشورهایی که در تیررس ارتش ایران قرار دارند اما فاقد گزینه هستهایاند، به سوی تغییر جهت صفبندی سیاسیشان در قبال ایران سوق داده میشوند. گرایشهای اصلاحطلبانه در بهار عربی -که قبلا تحت فشار شدید قرار دارد- به موجب این فرایند سرکوب خواهد شد. پنداره رئیس جمهور (آمریکا) از پیشرفت به سمت کاهش جهانی تسلیحات هستهای ضربهای احتمالا مرگبار متحمل خواهد شد.
برخی چنین استدلال کردهاند که حتی در بدترین سناریو، یک ایران هستهای قابل بازدارندگی است. اما در این استدلال واقعیات بسیار پرهزینه، پیچیده و تنشزای بازدارندگی عصر جنگ سرد، گرایش ویرانگرانه حکومت مذهبی ایران و تقریبا این قطعیت که در صورت هستهای شدن ایران چند قدرت منطقهای دیگر نیز هستهای خواهند شد، نادیده گرفته میشود.
به محض آنکه توازنهای هستهای قرار باشد در شرایطی شکل گیرد که تنشها دیگر-مانند عصر جنگ سرد- صرفا دو جانبه نباشد و در کشورهای هنوز در حال توسعه که فناوریشان در پیشگیری از حوادث رشد نیافته است، احتمال نوعی تبادل هستهای به شدت افزایش مییابد. به همین علت آمریکا بر اعمال محدودیتهایی در مورد غنیسازی (اورانیوم) - یعنی، محدود کردن دستیابی به عناصر مقدماتی یک سلاح- در ایران اصرار داشته است.
گروه 1+5، با صرف نظر از درخواست اولیه ممنوعیت همه فعالیتهای غنیسازی، این مسئله را مشخص کرده است که چه سطوحی از مواد شکافتپذیر با کاربردهای صلحآمیز مجاز طبق پیمان منع اشاعه هستهای سازگاری دارد. هرچه سطح غنیسازی بالاتر باشد، زمان لازم برای حصول نتایج نظامی عملی کوتاهتر است. منطق حکم میکند که غنیسازی 5 درصد، بالاترین حد عملیاتی باشد و آن هم فقط در صورتی که همه مواد شکافتپذیری که فراتر از میزان توافق شده تولید میشود، در خارج از ایران تحت حفاظت قرار گیرد.
فرصت موجود برای دستیابی به یک نتیجه دیپلمات مستقیما با همان نسبتی رو به کاهش است که ظرفیت غنیسازی اورانیوم در ایران توسعه مییابد و امکان دستیابی به قابلیت هستهای نظامی نزدیکتر میشود. بنابراین فرایند دیپلماتیک باید به نقطه تصمیمگیری رسانده شود. گروه 1+5 یا آمریکا به طور یکجانبه باید برنامهای دقیق جهت محدود کردن غنیسازی در ایران با محدودیتهای زمانی خاص ارائه دهند. این متضمن خط قرمزی که به کشوری مجوز جنگ بدهد، نیست. اما دیدگاههای دوستان به خوبی مد نظر قرار میگیرد و تصمیم نهایی در خصوص صلح یا جنگ باید همچنان در دست رئیس جمهور باشد. چرا باید با کشوری با چنین خصومت و طفرهجویی آشکار مذاکره کرد؟ دقیقا به این علت که وضع موجود بسیار نگرانکننده است. دیپلماسی ممکن است به یک نتیجه توافقشده قابل قبول برسد یا شکست آن مردم آمریکا و جهان را آماده خواهد کرد. این امر علل یک بحران رو به تشدید، تا سطح فشار نظامی، یا بناچار رضایت دادن نهایی به برنامه هستهای ایران را روشن خواهد کرد. هر نتیجهای این تمایل را میطلبد که با توجه به پیامدهای نهاییاش مد نظر قرار گیرد. ما تاب تحمل یک فاجعه راهبردی دیگر را نداریم.
تا جایی که ایران تمایل نشان میدهد به عنوان یک دولت ملی، به جای یک آرمان مذهبی انقلابی، عمل کند و ساز وکارهای عملی راستیآزمایی را میپذیرد، باید دغدغههای امنیتی ایران را جدی گرفت، از جمله کاهش تدریجی تحریمها همزمان با اعمال محدودیتهای شدید در مورد غنیسازی.
اما در این مسئله فوریت لازم است. باید به تهران فهمانده شود که گزینه دیگر به جای توافق صرفا یک دور دیگر مذاکره نیست و اینکه استفاده از مذاکره برای وقتکشی پیامدهای خطیری خواهد داشت.
هنوز ممکن است با یک دیپلماسی خلاق، همراه با یک راهبرد مشخص، بتوان از بروز یک بحران جلوگیری کرد، مشروط بر آنکه آمریکا نقشی تعیینکننده در تعیین نتایج قابل قبول ایفا کند.