اعتدال: شمر چه توجیهی برای کشتن امام حسین (ع) داشت؟ آیا در این باره، یعنی دفاعش از این که چرا دست به این کار زده، نکته ای از او نقل شده است؟
هنوز هم جستجو در منابع کهن تاریخ عاشورا، آدمی را با عبارات شگفتی آشنا میکند که در تحلیل این ماجرای هولناک تاریخی کارساز است. تصور این که چرا چنین اتفاقی افتاد، همچنان نیازمند تحلیل مستند است؟ امت محمد (ص) که مدعی پیروی از آن حضرت و به ظاهر مقید به شریعت بودند، چرا و با چه توجیهی دست به این جنایت زدند ؟ قومی که اسلام را در دنیا منتشر ساختند و آن همه جانبازی در فتوحات کردند، و اسلام را تا اقصا نقاط افریقا و خراسان بردند، چرا پسر پیامبر خود را با این وضع فجیع کشتند؟ آیا این جماعت، آدم های نامتعادلی شده بودند یا آن که استنادی دینی یا سیاسی برای اقدام خود داشتند؟ به خصوص افرادی مثل شمر که از اشراف کوفه و با سابقه شرکت در جنگ صفین بود، وقتی با آن شدت و حدت علیه امام حسین و اصحابش جنگید و حرف می زد و امام را به جهنم بشارت می داد و هر سخن زشت و ناهنجاری از دهانش در میآمد، چه فکری میکرد؟ چگونه عمل خود را توجیه می نمود؟
روشن است که چنین اقدامی نمی توانست بدون توجیه باشد، توجیهی که شمر را راضی کرده باشد یا دست کم سعی کند تا راضی کند یا دست کم برای ساکت کردن دیگران آن را مطرح کرده باشد.
این بود تا به عبارتی برخوردم که مربوط به سالی یا چند سالی پس از کربلا میشد.
ابواسحاق سبیعی گوید:
شمر همراه ما نماز میخواند. پس از نماز دستان خود را به آسمان بلند کرده می گفت: خدایا! تو آگاهی که من شریف هستم. مرا ببخش.
به او گفتم: چگونه خداوند تو را ببخشاید در حالی که در قتل پسر پیامبر (ص) همراهی و معاونت کردهای؟
گفت: وای بر تو! چه باید می کردیم؟ این ها [حکام] دستوری به ما دادند و ما با آن مخالفت نورزیدیم. اگر با آنها مخالفت می کردیم، از شتران آبکش بدتر بودیم.
گفتم: این عذر زشتی است. اطاعت تنها در کارهای معروف است. [لسان المیزان: 3/504].
این توجیه که شمر در مقام یک فرمانده مطیع خلیفه و امیر کوفه مطرح کرده است و گفته است که حکومت به او دستور داده و او بر طبق آن عمل کرده، پدیده تازهای نبود. اصل یاد شده از زمان رسول الله (ص) مطرح شد زمانی که فرماندهی به شوخی، از سربازانش خواست وارد آتش شوند. وقتی این خبر به رسول الله رسید، فرمود: لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق. در اموری که معصیت خالق در آن است، اطاعت از دستور معنا و مفهومی ندارد.
شمر با نادیده گرفتن این اصل، و شاید هم برای توجیه اقدام زشت خود، اطاعت از امیران و حکام را بهانه کرد و انتظار داشت خداوند او را ببخشاید.
عبارت عربی در لسان المیزان این است:
کان شمر یُصلّى معنا ثمّ یقول: اللهم إنّک تعلم أنّى شریف فَاغفرلى! قلت: کیف یغفرالله لک و قد أعَنْتَ على قتل ابنْ رسول الله(صلى الله علیه وآله)قال: ویحک! فکیف نصنع، إنّ هؤلاء أمرونا بأمر فلم نخالفهم، و لو خالفناهم کنّا شَرًّا من هذه الحُمُر السقاة. قلت: إنّ هذا لعذرٌ قبیح فإنّما الطاعة فى المعروف.
همین نقل در طبقات ابن سعد چنین آمده است:
کان شمر بن ذى الجوشن الضبابى لایکاد اولا یحضر الصلوة معنا، فیجىء بعد الصلوة فیصلّى ثم یقول: اللهم اغفر لى، فانّى کریم لم تَلِدین اللئام. قال: فقلت له: إنّک لسىّء الرأى یوم تُسارع الى قَتْل ابن بنت رسول الله(صلى الله علیه وآله)قال: دعنا منک یا أبا اسحاق فلو کنا کما تقول و اصحابک کنّا شرًّا من الحمیر السقّاءات.
هنوز هم جستجو در منابع کهن تاریخ عاشورا، آدمی را با عبارات شگفتی آشنا میکند که در تحلیل این ماجرای هولناک تاریخی کارساز است. تصور این که چرا چنین اتفاقی افتاد، همچنان نیازمند تحلیل مستند است؟ امت محمد (ص) که مدعی پیروی از آن حضرت و به ظاهر مقید به شریعت بودند، چرا و با چه توجیهی دست به این جنایت زدند ؟ قومی که اسلام را در دنیا منتشر ساختند و آن همه جانبازی در فتوحات کردند، و اسلام را تا اقصا نقاط افریقا و خراسان بردند، چرا پسر پیامبر خود را با این وضع فجیع کشتند؟ آیا این جماعت، آدم های نامتعادلی شده بودند یا آن که استنادی دینی یا سیاسی برای اقدام خود داشتند؟ به خصوص افرادی مثل شمر که از اشراف کوفه و با سابقه شرکت در جنگ صفین بود، وقتی با آن شدت و حدت علیه امام حسین و اصحابش جنگید و حرف می زد و امام را به جهنم بشارت می داد و هر سخن زشت و ناهنجاری از دهانش در میآمد، چه فکری میکرد؟ چگونه عمل خود را توجیه می نمود؟
روشن است که چنین اقدامی نمی توانست بدون توجیه باشد، توجیهی که شمر را راضی کرده باشد یا دست کم سعی کند تا راضی کند یا دست کم برای ساکت کردن دیگران آن را مطرح کرده باشد.
این بود تا به عبارتی برخوردم که مربوط به سالی یا چند سالی پس از کربلا میشد.
ابواسحاق سبیعی گوید:
شمر همراه ما نماز میخواند. پس از نماز دستان خود را به آسمان بلند کرده می گفت: خدایا! تو آگاهی که من شریف هستم. مرا ببخش.
به او گفتم: چگونه خداوند تو را ببخشاید در حالی که در قتل پسر پیامبر (ص) همراهی و معاونت کردهای؟
گفت: وای بر تو! چه باید می کردیم؟ این ها [حکام] دستوری به ما دادند و ما با آن مخالفت نورزیدیم. اگر با آنها مخالفت می کردیم، از شتران آبکش بدتر بودیم.
گفتم: این عذر زشتی است. اطاعت تنها در کارهای معروف است. [لسان المیزان: 3/504].
این توجیه که شمر در مقام یک فرمانده مطیع خلیفه و امیر کوفه مطرح کرده است و گفته است که حکومت به او دستور داده و او بر طبق آن عمل کرده، پدیده تازهای نبود. اصل یاد شده از زمان رسول الله (ص) مطرح شد زمانی که فرماندهی به شوخی، از سربازانش خواست وارد آتش شوند. وقتی این خبر به رسول الله رسید، فرمود: لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق. در اموری که معصیت خالق در آن است، اطاعت از دستور معنا و مفهومی ندارد.
شمر با نادیده گرفتن این اصل، و شاید هم برای توجیه اقدام زشت خود، اطاعت از امیران و حکام را بهانه کرد و انتظار داشت خداوند او را ببخشاید.
عبارت عربی در لسان المیزان این است:
کان شمر یُصلّى معنا ثمّ یقول: اللهم إنّک تعلم أنّى شریف فَاغفرلى! قلت: کیف یغفرالله لک و قد أعَنْتَ على قتل ابنْ رسول الله(صلى الله علیه وآله)قال: ویحک! فکیف نصنع، إنّ هؤلاء أمرونا بأمر فلم نخالفهم، و لو خالفناهم کنّا شَرًّا من هذه الحُمُر السقاة. قلت: إنّ هذا لعذرٌ قبیح فإنّما الطاعة فى المعروف.
همین نقل در طبقات ابن سعد چنین آمده است:
کان شمر بن ذى الجوشن الضبابى لایکاد اولا یحضر الصلوة معنا، فیجىء بعد الصلوة فیصلّى ثم یقول: اللهم اغفر لى، فانّى کریم لم تَلِدین اللئام. قال: فقلت له: إنّک لسىّء الرأى یوم تُسارع الى قَتْل ابن بنت رسول الله(صلى الله علیه وآله)قال: دعنا منک یا أبا اسحاق فلو کنا کما تقول و اصحابک کنّا شرًّا من الحمیر السقّاءات.