اعتدال:تئاتر بیجان و از نفس افتاده ما بازهم شاهد آزمون و خطایی دیگر است. آزمون و خطایی که خطایش از همین حالا، سخت مشهود و ملموس است. از آن زمان که تغییر و تحولات عمده در روند برگزاری جشنواره تئاتر فجر – در سالهای گذشته - آغاز شد، ماشین آزمونها و خطاها نیز به راه افتادند و هربار خطایی از پس خطایی دیگر. این بار طرح استقرار گروههای نمایشی و...
طرح استقرار گروههای نمایشی کشور ظاهرا چند هدف عمده را دنبال میکند. ساماندهی گروههای نمایشی موجود، عدالت در اخذ نوبتهای اجرای آثار نمایشی، ضابطهمند ساختن حمایتهای مادی و البته معنوی و... با این حال هرکس کمترینشناختی از ساز و کارهای هنر نمایش و پیشینه آن در کشور داشته باشد، به شکست و ناکامی این طرح (حتی قبل از اجرایی شدن آن) پی میبرد. بدین ترتیب طراحان و مجریان این طرح که مسئولان فعلی مرکز هنرهای نمایشی به شمار میروند یا کمترین شناخت و دانشی از هنر تئاتر ندارند و یا کاملا دانسته و خودآگاه کمر به زدن ضربهای کاری به تئاتر کشور بستهاند.
اصولا گروه تئاتر در کشور ما – حداقل از سالهای پس از انقلاب تا کنون – تعریف و نشانی درست و دقیقی نداشته است. گروه تئاتر زمانی معنای واقعی مییابد که همچون باشگاههای فوتبال در کشورهای مترقی، دارای سخت افزارها و ابزار خاص خود نظیر باشگاه، محل تمرین، حامیان مالی بالفعل، تشکیلات اداری منسجم و... باشد. در حالی که گروههای تئاتری ما بیش از آنکه دارای ساختاری اداری و مالی باشند، از ساختمانی کاملا دوستانه و معنوی برخوردارند. بدین معنا که جمعی آدم همفکر و صمیمی دور هم جمع میشوند و هرازگاه دغدغههای ذهنی و هنری خود را فارغ از مسائل مالی، در قالب هنر نمایش به روی صحنه میبرند. آنها پیش از هرچیز به درآمد زا نبودن فعالیت هنری خود آگاهند و صرفا بر اساس علاقه، دست به تولید آثار نمایشی میزنند. از سوی دیگر گروههای تئاتری حتی حرفهای و با سابقه ما از هیچ درآمد جانبی نظیر برگزاری ورکشاپها، تورهای نمایشی داخلی و خارجی، رپرتوارها، چاپ نمایشنامهها، انتشار فیلم نمایشهای تولید شده، امکان اجراهای مستمر و طولانی مدت و... برخوردار نیستند. بدین ترتیب آنها میمانند و تنها چند اجرای محدود که سالی یا چند سالی یک بار نصیبشان شود و نهایتا دو سه هزارنفری از اثرشان دیدن کنند. چرخش مالی در چنین شرایطی به شدت مضحک و مسخره جلوه میکند. جالب اینجاست که آئین نامه استقرار گروههای نمایشی، این گروههای مفلوک را وادار میسازد تا به صورت یک شرکت تجاری تمام عیار وارد ماجرا شده و مراحلی سفت و سختتر از ثبت یک شرکت کاملا انتفاعی را پشت سر بگذارند؛ بدون هرگونه درآمد جانبی یا امید به داشتن اجراهای متعدد، مستمر و مطابق با استانداردهای جهان تئاتر خصوصی. توجه کنیم به واژههایی همچون «تاسیس»، «انحلال» و «نظارت» در آئین نامه ارائه شده برای طرح استقرار گروههای نمایشی. دوستان تئاتری از حالا باید منتظر اعمال مالیاتهای سنگین، عوارض، بوروکراسیها و دفتربازیهای لازم، برای شرکتهای تازه تاسیس خود باشند!
یکی دیگر از مشکلات این طرح عدم توجه به تعداد گروههای موجود است. از دانشجویی گرفته – که به حق انتظار فعالیت هنری دارند – تا گروههای حرفهای و پیشکسوت. به راستی چه تعداد سالن در کشور موجود است که میتواند این تعداد گروه نمایشی را پذیرا باشد و در خود جای دهد! اگر تعداد سالنهای تئاتر موجود با تعداد گروههای نمایشی هماهنگ است، پس چرا تاکنون این سالنها در اختیار تقاضای وافر تئاتریها مبنی بر اجرای آثارشان قرار نگرفته است؟!
از سوی دیگر به واسطه درآمد زا نبودن تئاتر و تاخیر در اخذ نوبت اجرا، بسیاری از هنرمندان تئاتر یا فاقد گروههای نمایشی هستند و یا به صورت مهمان در آثار سایر دوستان خود شرکت میکنند. طرح استقرار برای این دو دسته از هنرمندان چه تمهیدی اندیشیده است. بسیاری از نمایشنامه نویسان، کارگردانها، طراحان و بازیگران در هیچ گروه نمایشی عضویت ندارند و در عین حال از جمله شناخته شدهترین و حرفهایترین هنرمندان تئاتر محسوب میشوند. طرح استقرار باید پاسخی برای این گروه بزرگ از هنرمندان داشته باشد!
طرح استقرار، در اهداف خود به چند مورد عمده اشاره کرده و شرط حمایت از آثار نمایشی را الزام و همراهی گروهها و آثارشان به نظام، ارزش مداری، پایبندی به تفکر ملی، ایرانی و اصالت دانسته است. پرسش اول اینجاست که آیا تا کنون آثار نمایشیای که به روی صحنه رفتهاند در برابر نظام و ارزشها قرار داشتهاند که حالا این طرح قصد دارد اوضاع را به سامان سازد و اگر این گونه بوده است، اعضای شورای نظارت و ارزشیابی چرا به وظایف ذاتی خود عمل نکردهاند؟! از سوی دیگر طرح استقرار گروههای نمایشی، بر تولید آثار ملی و ایرانی تاکید کرده است. باز جای این پرسش خالیست که در طول این سالها، شورای نظارت و ارزشیابی چه رویکردی در برابر نمایشنامههای وطنی که توسط نمایشنامه نویسان پیر و جوان ایرانی نوشته شده، داشته است؟!
در این بحث باید از طراحان طرح استقرار گروههای نمایشی پرسید بر اساس چه معیارها، موازین و ضوابطی، آثار نمایشی را وزن خواهند کرد؟! آیا برای واژههایی چون ارزشمداری، پایبندی به نظام، اصالت، اجرای ایرانی، تئاتر ملی و... آئین نامهای دقیق و دستورالعملی کاملا مشخص تدوین شده است؟ یا بازهم باید شاهد نظارتهای سلیقهای و مبتنی بر آراء شخصی بود! چنین رویکردی بیشک تئاتر ما را به شدت به سمت سطح، شعارگرایی و فقر اندیشه پیش خواهد برد.
در نهایت طرح استقرار گروههای نمایشی، نه تنها نسخه مناسبی برای تئاتر بیمار و رنجور ما نخواهد بود؛ بلکه همین نظم آشفته و اندک بضاعت آن را نیز منهدم خواهد ساخت.
طرح استقرار گروههای نمایشی کشور ظاهرا چند هدف عمده را دنبال میکند. ساماندهی گروههای نمایشی موجود، عدالت در اخذ نوبتهای اجرای آثار نمایشی، ضابطهمند ساختن حمایتهای مادی و البته معنوی و... با این حال هرکس کمترینشناختی از ساز و کارهای هنر نمایش و پیشینه آن در کشور داشته باشد، به شکست و ناکامی این طرح (حتی قبل از اجرایی شدن آن) پی میبرد. بدین ترتیب طراحان و مجریان این طرح که مسئولان فعلی مرکز هنرهای نمایشی به شمار میروند یا کمترین شناخت و دانشی از هنر تئاتر ندارند و یا کاملا دانسته و خودآگاه کمر به زدن ضربهای کاری به تئاتر کشور بستهاند.
اصولا گروه تئاتر در کشور ما – حداقل از سالهای پس از انقلاب تا کنون – تعریف و نشانی درست و دقیقی نداشته است. گروه تئاتر زمانی معنای واقعی مییابد که همچون باشگاههای فوتبال در کشورهای مترقی، دارای سخت افزارها و ابزار خاص خود نظیر باشگاه، محل تمرین، حامیان مالی بالفعل، تشکیلات اداری منسجم و... باشد. در حالی که گروههای تئاتری ما بیش از آنکه دارای ساختاری اداری و مالی باشند، از ساختمانی کاملا دوستانه و معنوی برخوردارند. بدین معنا که جمعی آدم همفکر و صمیمی دور هم جمع میشوند و هرازگاه دغدغههای ذهنی و هنری خود را فارغ از مسائل مالی، در قالب هنر نمایش به روی صحنه میبرند. آنها پیش از هرچیز به درآمد زا نبودن فعالیت هنری خود آگاهند و صرفا بر اساس علاقه، دست به تولید آثار نمایشی میزنند. از سوی دیگر گروههای تئاتری حتی حرفهای و با سابقه ما از هیچ درآمد جانبی نظیر برگزاری ورکشاپها، تورهای نمایشی داخلی و خارجی، رپرتوارها، چاپ نمایشنامهها، انتشار فیلم نمایشهای تولید شده، امکان اجراهای مستمر و طولانی مدت و... برخوردار نیستند. بدین ترتیب آنها میمانند و تنها چند اجرای محدود که سالی یا چند سالی یک بار نصیبشان شود و نهایتا دو سه هزارنفری از اثرشان دیدن کنند. چرخش مالی در چنین شرایطی به شدت مضحک و مسخره جلوه میکند. جالب اینجاست که آئین نامه استقرار گروههای نمایشی، این گروههای مفلوک را وادار میسازد تا به صورت یک شرکت تجاری تمام عیار وارد ماجرا شده و مراحلی سفت و سختتر از ثبت یک شرکت کاملا انتفاعی را پشت سر بگذارند؛ بدون هرگونه درآمد جانبی یا امید به داشتن اجراهای متعدد، مستمر و مطابق با استانداردهای جهان تئاتر خصوصی. توجه کنیم به واژههایی همچون «تاسیس»، «انحلال» و «نظارت» در آئین نامه ارائه شده برای طرح استقرار گروههای نمایشی. دوستان تئاتری از حالا باید منتظر اعمال مالیاتهای سنگین، عوارض، بوروکراسیها و دفتربازیهای لازم، برای شرکتهای تازه تاسیس خود باشند!
یکی دیگر از مشکلات این طرح عدم توجه به تعداد گروههای موجود است. از دانشجویی گرفته – که به حق انتظار فعالیت هنری دارند – تا گروههای حرفهای و پیشکسوت. به راستی چه تعداد سالن در کشور موجود است که میتواند این تعداد گروه نمایشی را پذیرا باشد و در خود جای دهد! اگر تعداد سالنهای تئاتر موجود با تعداد گروههای نمایشی هماهنگ است، پس چرا تاکنون این سالنها در اختیار تقاضای وافر تئاتریها مبنی بر اجرای آثارشان قرار نگرفته است؟!
از سوی دیگر به واسطه درآمد زا نبودن تئاتر و تاخیر در اخذ نوبت اجرا، بسیاری از هنرمندان تئاتر یا فاقد گروههای نمایشی هستند و یا به صورت مهمان در آثار سایر دوستان خود شرکت میکنند. طرح استقرار برای این دو دسته از هنرمندان چه تمهیدی اندیشیده است. بسیاری از نمایشنامه نویسان، کارگردانها، طراحان و بازیگران در هیچ گروه نمایشی عضویت ندارند و در عین حال از جمله شناخته شدهترین و حرفهایترین هنرمندان تئاتر محسوب میشوند. طرح استقرار باید پاسخی برای این گروه بزرگ از هنرمندان داشته باشد!
طرح استقرار، در اهداف خود به چند مورد عمده اشاره کرده و شرط حمایت از آثار نمایشی را الزام و همراهی گروهها و آثارشان به نظام، ارزش مداری، پایبندی به تفکر ملی، ایرانی و اصالت دانسته است. پرسش اول اینجاست که آیا تا کنون آثار نمایشیای که به روی صحنه رفتهاند در برابر نظام و ارزشها قرار داشتهاند که حالا این طرح قصد دارد اوضاع را به سامان سازد و اگر این گونه بوده است، اعضای شورای نظارت و ارزشیابی چرا به وظایف ذاتی خود عمل نکردهاند؟! از سوی دیگر طرح استقرار گروههای نمایشی، بر تولید آثار ملی و ایرانی تاکید کرده است. باز جای این پرسش خالیست که در طول این سالها، شورای نظارت و ارزشیابی چه رویکردی در برابر نمایشنامههای وطنی که توسط نمایشنامه نویسان پیر و جوان ایرانی نوشته شده، داشته است؟!
در این بحث باید از طراحان طرح استقرار گروههای نمایشی پرسید بر اساس چه معیارها، موازین و ضوابطی، آثار نمایشی را وزن خواهند کرد؟! آیا برای واژههایی چون ارزشمداری، پایبندی به نظام، اصالت، اجرای ایرانی، تئاتر ملی و... آئین نامهای دقیق و دستورالعملی کاملا مشخص تدوین شده است؟ یا بازهم باید شاهد نظارتهای سلیقهای و مبتنی بر آراء شخصی بود! چنین رویکردی بیشک تئاتر ما را به شدت به سمت سطح، شعارگرایی و فقر اندیشه پیش خواهد برد.
در نهایت طرح استقرار گروههای نمایشی، نه تنها نسخه مناسبی برای تئاتر بیمار و رنجور ما نخواهد بود؛ بلکه همین نظم آشفته و اندک بضاعت آن را نیز منهدم خواهد ساخت.