اعتدال:در یک صبح بارانی پاییزی، بعد از نیمساعت گمگشتگی در اتوبان شهید حقانی تهران، بالاخره آدرس را پیدا کردیم و دکتر باقریلنکرانی در ساختمان بزرگ اما خلوت فرهنگستان علوم پزشکی پای سوالات جامجم نشست. مشروح این گفتوگو را از نظر میگذرانید:
دوران کودکی شما چطور گذشت؟ همین الان هم شما شبیه بهاصطلاح بچه مثبت ها هستید ، این تیپهایی که همهاش در حال درس خواندن، نمره آوردن و شیطانی نکردن هستند! واقعا بچه مثبت بودید؟
من بچه شیطانی نبودم چون از پنج سالگی هم تحصیلات ابتدایی را شروع کردم و از یک سال قبل آن هم کودکستان میرفتم. از چهار سالگی وارد نظام آموزشی شدم. خب سنم از بچههای همدورهام پایینتر بود و همین باعث میشد که خیلی کارهای ماجراجویانه انجام ندهم، در دوره ابتدایی من نکته خیلی بارز وجود نداشت اما در دوران راهنمایی وارد یکسری فعالیتهای اجتماعی شدم.
چه فعالیتهایی؟
مثلا شرکت در اردوهای مختلف علمی، روزنامهنگاری و از این قبیل کارها تا اول دبیرستان که مصادف بود با سال 57 و شروع انقلاب اسلامی. دبیرستانی که من در آن تحصیل میکردم وابسته به دانشگاه شیراز بود و فضای دانشگاهی برآن حاکم بود و بین ما و فعالیتهای دروندانشگاهی هم ارتباطی وجود داشت.
اولین اتفاق سیاسی که شما درک کردید، چه بود؟
پانزدهم مهر 57 اولین اتفاق دانشآموزی بود و مدرسه را با اعتصاب تعطیل کردیم و خدا توفیق داد با بقیه دوستان به فعالیتهای انقلابی مرسوم آن دوران بپردازیم.
شیطنتآمیزترین کاری که کامران باقریلنکرانی در آن دوره انجام داد؟
دوران دبیرستان اوج فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در مقطع خودش بود و درهمین دبیرستان کوچک ما که حدود 600 نفر دانشآموز داشت شاید نزدیک به 35 گروه سیاسی و اجتماعی در آن فعالیت میکردند و صحنههای زیبای رفاقت و تقابل این گروههای دانشآموزی به وجود میآمد.
شما جزو کدام گروه بودید؟
من سالها دبیر انجمن اسلامی مدرسه بودم و فعالیتهای مختلفی داشتیم و خاطرات زیادی هم از آن زمان دارم که نمیشود اسم آن را شیطنتآمیز گذاشت ولی خاطرهای که هیچ وقت یادم نمیرود اینکه سال60 سازمان ترور منافقین در یک مقطعی دبیران انجمن مدارس را ترور میکردند. یک شب با شهید طهمورثی که بعدا در جبهه شهید شد از مدرسه برمیگشتیم که در دام منافقین قرار گرفتیم و مدتی طول کشید تا با دوچرخهای که داشتیم ازدست آنها فرار کنیم.
تفریح شما در این مقطع چه بود؟
فعالیتها در آن زمان اینطور بود که تلاش کنیم تا نشان دهیم بچههای مذهبی هم در عرصههای علمی و هم اجتماعی فعال هستند. یکی از برنامهها در آن زمان کوهنوردی بود، دبیرستان ما هم در یک مقطعی پنجشنبهها تعطیل بود، صبحهای پنجشنبه کوه میرفتیم و خیلی تجربههای شیرینی از این همراهی و کار جمعی داشتیم و با خیلی از آن دوستانی که با هم بودیم بعداً در دانشگاه همکار شدیم و هنوز هم به عنوان اعضای هیات علمی با هم هستیم.
چه زمانی به رشته پزشکی متمایل شدید و چه اتفاقی باعث شد به این سمت گرایش داشته باشید؟
من مثل همه بچههای دیگر که میخواهند به آینده خودشان فکر کنند علاقهمند بودم برای سایرین هم مفید فایده باشم و در بین دوستانی که با هم بودیم اغلب صحبتها روی رشته پزشکی بود. من هم بخصوص در دوره دبیرستان که با زیستشناسی و کارهای آزمایشگاهی آشنا شدم علاقهام به این رشته بیشتر شد و از سال دوم دبیرستان تصمیم قطعی گرفتم وارد این رشته شوم، زمانی که کنکور دادیم فقط دوازده رشته را میتوانستیم انتخاب کنیم و من یازده تا پزشکی انتخاب کردم و یکی هم دندانپزشکی که پشیمان شدم چرا آن دندانپزشکی هم پزشکی انتخاب نکردم و گفتم اگر دندانپزشکی قبول شوم انصراف میدهم و سال بعد دوباره شرکت میکنم.
شغل پدر شما چه بود؟
پدر بنده با صنعت آلومینیوم که آن زمان در ایران نوپا بود با کارگری شروع کرد و بعد توانست کارگاه و کارخانهای را برای خودش دست و پا کند.
شما سابقه جبهه هم دارید؟
بله.
در کدام منطقه؟
عملیات کربلای پنج مهمترین حضورم بود البته قبل از آن در غرب در حملهای که منافقین سال 65 کردند که مهران را تصرف کنند هم بودم و آخرین حضور من هم در عملیات مرصاد بود، البته زمانی که ما رسیدیم تقریبا کار تمام شده و منافقین شکست خورده بودند و خدا توفیق داد که همراه رزمندهها باشیم و عمده حضور ما هم به عنوان کادر پزشکی بود.
تا به حال شلیک هم کردهاید؟
در جبهه بله، ولی نه به عنوان جنگیدن. گفتم که حضورم بیشتر به عنوان کمک پزشک بوده است.
به عنوان پزشکی که در عرصه سیاست هم حضور دارید فکر میکنید جذابیت سیاست برای قشر پزشک چه چیزی باشد؟ آیا مهندسان تحلیل بهتری از سیاست دارند یا پزشکان؟ چون ما از هر دوطیف در سیاست با نگاههای متفاوت داریم. نظر شما چیست؟
یکی از دانشمندان پزشکی در قرن 19 در آلمان تعبیر جالبی دارد و میگوید پزشکان دادستانهای جامعه هستند. این تعبیر حاکی از این نکته است که طبابت به دلیل اینکه با مردم سروکار دارد و مردم درد و دلشان را به حالت کاملاً خودمانی و واقعگرایانه در میان میگذارند این فرصت را میدهد که با اعماق مشکلات جامعه روبهرو شویم.
خب اینجا ممکن است چند اتفاق روی دهد. عدهای فقط نگاهشان به بیماری افراد است و دارو تجویز میکنند، عدهای سعی میکنند بیمار را از جنبه روحی و روانی هم کمک کنند که در برابر مشکلات چطور بایستد گاهی هم ممکن است کمک مالی هم انجام شود، عدهای در سطح بالاتری نگاه میکنند که اصلا چه مشکلی پیش میآید که گرفتاری در یک سطح خودش را نشان میدهد به همین خاطر شما ملاحظه میفرمایید بویژه در یک قرن گذشته در فعالیتهای سیاسی دنیا پزشکانی که توانستند مؤثر باشند کم نبودند و نگاه اطبایی که وارد سیاست شدند صرف نظر از موحد یا غیر موحد بودنشان یک نگاه مردممحور بوده که مثال بارز آن هم در آمریکای جنوبی چگواراست و خود آقای فیدل کاسترو که هردو دانشجوی پزشکی بودند و وارد این سیاست شدند و بیشتر هم دغدغه و رنجهای مردم بود که آنها را به این عرصه کشاند. بیاییم این سر دنیا. مثلا آقای دکتر ماهاتیر محمد و حضور ایشان از عرصه طبابت به سیاست و در ایران خودمان هم داریم مانند آقای دکتر ولایتی که در عرصه سیاست خارجه اسمشان مطرح است و تخصصشان طب اطفال است.
یعنی منظورتان این است که دکترها درد مردم را بهتر میفهمند؟
به نظر من اطبا به دلیل ارتباط نزدیکی که با دردهای مردم دارند میتوانند جمعبندی بهتری را نسبت به موضوعات اجتماعی بخصوص سیاست داشته باشند. متأسفانه برخی افراد که وارد سیاست میشوند به مرور خود سیاست برای آنها موضوعیت پیدا میکند مثل اینکه وارد یک بازی شطرنج میشوند فقط سعی میکنند با روشها و ترفندهایی که دارند پیروز بازی باشند. به نظر من اینگونه حضور درصحنه سیاست یک نگاه قدرتطلبانه است ولی حضور مردم محور و توجه به اینکه حضور در فعالیتهای اجتماعی جزئی از فعالیتهای سیاسی است و کم شدن مشکلات مردم و حرکت روبه جلو تا حدودی افراد را متمایز میکند.
شما معتقدید که پزشکان در عرصه سیاست از دیگر قشرها موفق ترند؟
نه باید ببینیم که شما موفقیت را چطور تعریف میکنید یک موقع شما موفقیت را در این میبینید که در عرصه سیاسی حاضر شوید و قدرت را به دست آورید. معمولاً ادبیات رایج دنیا این را موفقیت تعبیر میکند. اتفاقاً پزشکان خیلی از این جهت موفق نیستند چون خیلی در محاسبات و این ترفندها وارد نمیشوند، شما وقتی وارد صحنه میشوید تلاش میکنید تا آلام مردم را جمع کنید ولو اینکه نفر اول این صحنه نشوید. این جنس کار با تفکر پزشکی و نگاه مردمداری قرابت بیشتری دارد.
یعنی میشود گفت از این نظر پزشکان در سیاست محبوبترند؟
الزاما اینطور نیست ولی میتوان گفت پزشکان در سیاست مردمدارترند.
مشهورترین بیماری که ویزیت کردید چه کسی بوده؟
تقریبا ده، دوازده سال گذشته محل ارجاع مشاورههای مختلفی قرار گرفتهام از مسئولان وقت اجرایی که در زمان مسئولیت و قبل آن بوده و بعد از مسئولیتم هم خواهد بود، ما یک قاعده رازداری داریم و نباید بگوییم چه کسی مریض شده و مراجعه کرده ولی میتوانم بگویم در کل ده سال گذشته چه زمانی که گروه اصلاحطلب روی کار بودند چه زمانی که خودم و چه همین الان در سطوح مختلف اجرایی افراد زیادی بودند و تلاش کردم تا در طبابتم آن نگاه تفاوت سلیقه را وارد نکنم چون بالاخره از طیفهای مختلف فکری و از همه رده مسئولیتی و اینکه ما در شیراز با کشورهای حاشیه خلیجفارس ارتباط نزدیکی داریم بیمارانی هم از مسئولان آن کشورها هم داشتیم.
در میان هیات دولت، وقتی وزیر بهداشت بودید هم موردی بوده؟
بله، پیش آمده که در حین سفرهای استانی یا جلسات طولانی یکی از اعضای دولت حالش بد شود.
آقای رئیسجمهور هم جزو این افراد بودند؟
ایشان هم خیلی فعالیتهای سنگینی انجام میدهند و گاهی کسالت برایشان پیش آمده و ما هم سعی میکردیم درحد توانمان کمک کنیم.
شما متخصص کبد و بیماریهای گوارش هستید، درست است؟
من متخصص داخلی و فوقتخصص بیماریهای گوارشی و کبد هستم.
اگر بخواهیم برای کبد یک نقش سیاسی در جامعه درنظر بگیریم، فکر میکنید کدام بخش کارکردش به کبد نزدیکتر است؟
کبد یکی از بزرگترین ارگانهای بدن است. کبد دو نقش بسیار مهم دارد یک بخش آن پالایشگاه بدن است به این معنا که سموم و مواد نامناسب که به دلایلی وارد جریان خون شدند را سمزدایی و تصفیه میکند یک نقش تولیدکنندگی هم دارد. مقدار زیادی از پروتئینهایی که برای فعالیتهای مختلف بدن مورد نیاز است، بسیاری از چربیها و بخش مهمی از ذخیره قند سریع بدن مربوط به فعالیتهای کبد است به همین خاطرکبد جزو ارگانهایی است که وقتی نارسا میشود علائم مختلفی را در بدن به وجود میآورد. البته لطف بزرگی که خدا به بشر کرده این است که ذخیره کبدی ما را بالا قرار داده که اگر 75 درصد کبد هم تخریب شود معمولاً هیچ علامتی به وجود نمیآید و با 25 درصد هم میشود به زندگی ادامه داد اما اگر کمتر شود تجمیع سموم، اختلالات فراوانی را به وجود میآورد، از بین رفتن هوش و حواس تا آب آوردن شکم و ... .
اگر بخواهیم نقش کبد را در عرصه سیاست تشبیه کنیم به کدام نهاد در جامعه شباهت پیدا میکند؟
فکر میکنم نقشی است که باید حاکمیت انجام دهد.
میشود این طور برداشت کرد که جبهه پایداری از آن جهت که استراتژیاش، پاکسازی و خالصسازی نیروهای انقلاب است و هم قدرت بسیج کردن نیروها را دارد، شاید به نوعی کبد انقلاب باشد؟
واقعا نه! ببینید خیلیها که میخواهند جبهه پایداری را تحلیل کنند میگویند این جبهه دنبال خالصسازی نیروهاست و فقط خودش را قبول دارد، تشکیل جبهه پایداری از این باب بود که ما از کسانی که خودشان را نیروی انقلاب میدانند و بستر انقلاب را حس کردند و در آن بستر مطرح شدند و جایگاه اجتماعی پیدا کردند توقع داریم که متعهد به آرمانها باقی بمانند، مشکل مهمی که ما در عرصههای مختلف، در قوههای سهگانه داریم این است که افراد وقتی در جایگاه قرار میگیرند توجه این تعهد به انقلاب و اینکه این جایگاه و منصب را مرهون انقلاب اسلامی هستند فراموش میکنند. ما میخواهیم در جبهه پایداری این خلأ را پر کنیم.
میتوانید روشنتر بگویید دقیقا دنبال چه هستید؟
اگر هر کسی در جایگاهی قرار گرفت و دغدغه آن تثبیت خود یا اطرافیانش در آن جایگاه بود نه دغدغه انقلاب و آرمانهایش، اینها را به عنوان اشتباه و انحراف تلقی میکنیم و با آن برخورد میکنیم.
آیا جبهه پایداری، حزب حزباللهیهاست؟
جبهه پایداری یک حرکت جمعی حزباللهیها هست اما ادعایش این نیست که تنها حرکت جمعی حزباللهیهاست.
ولی اولین حرکت تشکیلاتی و گفتمانی منظم حزباللهیها ست، درست است؟
نه حرکتهای دیگر هم بوده ولی ما در جبهه پایداری تلاش کردیم تا این تجربه را با عمق بیشتری دنبال کنیم. یکی از بیشترین انتقاداتی که از نیروهای ارزشی و نیروهایی که دغدغه انقلاب را داشتند این بوده که حالا شما انتقاد میکنید چه برنامهای دارید؟ ما تلاش میکنیم پاسخگوی جنبه مثبت ایجابی کار باشیم.
میتوان این تعبیر را به کار برد که در واقع مخاطب یا بدنه شما کاملا نیروهای حزباللهی هستند؟ یعنی شما با توده مردم یا نخبهها کار ندارید؟
تحلیل من به عنوان کسی که در جامعه در یک ابعاد خدمت رسانی به مردم کار میکند این است که جریان توده مردم ما جریان معتقد و همراه انقلاب اسلامی است، آنچه که فضای عمومی این جریان را چه در بین عامه مردم و چه در بین نخبگان تشکیل میدهد همین دغدغههای دینمدارانه است. مردم علاقهمند هستند حکومت، مبانی دینی را لحاظ کند و این به عنوان یک مطالبه مردمی است و به این مفهوم نیست که بگوییم اینها حزباللهیها هستند و آنها نیستند به آن مفهومی که ما از حزبالله با مفهوم قرآن میفهمیم جریان عمومی جامعه ایران، حزباللهی هستند.
البته در جامعه یک عده تلاش کردند تا از حزباللهی قرائت خاصی در بیاورند و محدودش کنند، برخی از افرادی که امروزه جزو حتی اپوزیسیون در بدترین شکل آن قرار گرفتهاند و خیلی صریح افتخار میکنند به همراهی با آمریکا و سرویسهای جاسوسی آمریکایی. یادم نمیرود که حدود 20 سال پیش اینها در دانشگاه بودند و با تعابیر خاصی که به کار میبردند، سعی میکردند قشر محدودی از دانشگاهیها را از دیگران با نام حزباللهی متمایز کنند مثل همین آقای طبرزدی و امثالهم که الان به عنوان انجمن دانشآموختگان فعالیت میکند. اینها به ما انتقاد میکردند که شما خیلی باز برخورد میکنید. امثال این تجربهها که با نوعی نگاه بسته این جریان عمومی را انکار و طوری برخورد میکردند که قطعا خودشان میفهمند، کم نداشتیم. معمولا افرادی که ادعایشان میشود فهم ویژهای دارند بهدلیل اتکا به همین مساله به انحرافات و غفلتهای بزرگی دچار شدند. آن چیزی که ما میفهمیم، این است که جریان عمومی جامعه یک جریان مؤمن و مدافع انقلاب اسلامی است.
الان هم در این عزاداریها این را به وضوح میبینید، نمیخواهم بگویم همه مؤمناند، اما فضای عمومی جامعه یک فضای مؤمن است و این فضا مدافع انقلاب است، نسبت به برخی مسائل و اشخاص منتقد هست اما اینطور نیست که جدای از انقلاب باشد. اشتباهی هم که یکسری از افراد در تحلیل انقلاب میکنند سقوط انقلاب است و این که پشتوانه مردمی انقلاب اسلامی را شعار میبینند، انقلاب اسلامی در بین مردم ریشه دارد هرچند به یکسری از عملکردها منتقدند؛ ولی درصد مدافعان انقلاب با سایر گروهها قابل مقایسه نیست.
شما در دولت نهم، از وزیرانی بودید که یک وزارتخانه تخصصی را بهعهده داشتید و بعد از خروج از دولت، به سمت فعالیتهای سیاسی صریح و جبهه پایداری حرکت کردید. این تغییر فاز به خواست خودتان یا تقاضای هواداران و بدنه جریان بود؟
طبیعی است وقتی انسان به عنوان فردی که از او توقع اظهارنظر دارند قرار میگیرد با زمانی که چنین توقعی نیست متفاوت میشود. الان نوع مراجعاتی که به من میشود متفاوت است. خوب قبل از اینکه من وزیر بشوم بیشتر کارها طبی و دانشگاهی بود، الان هم آنها هست به اضافه اینکه شما نظرت در رابطه با این اوضاع و احوال چیست، فکر یا پیشنهادی داری؟ من الان با این دغدغهها مواجه هستم، حضور در دولت تجربه مهمی بوده که آن را جزو سرمایههای خودم میدانم که باید صرف انقلاب شود و فکر میکنم اگر داشتههایی برای ارتقا کشورداریم، باید بی مزد و منت به صحنه بیاوریم و این مراقبت را داشته باشیم که دچار انحراف نشویم و موضوع را فردی نبینیم، گاهی اوقات اظهارنظر میکنیم برای حل یک مشکل؛ اما گاهی اوقات اظهارنظر میکنیم برای اینکه حرفی زده باشیم.
آیا شما وجود جریانی را به اسم جریان انحرافی به رسمیت میشناسید یا خیر؟
ما زمانی بحث لغوی میکنیم و گاهی بحث ناظر به شرایط اجتماعی. به هر حال در بحث لغوی ما با جریانات انحرافی روبهرو هستیم. تمام کسانی که به نوعی ریشه در انقلاب داشتند و از آن هویت گرفتند و امروز به دلایل مختلف مسیر خود را از آن جدا کردند، اینها میشوند جریان انحرافی و یکی از مهمترین انحرافاتی که صورت گرفت و ریشه بقیه انحرافات هم هست حرکت خود اتکا در جریان اجتماعی بود یعنی کسانی که فکر کردند بدون اتکا به مسائل دینی میتوانند حرکت سالمی داشته باشند و میبینید آقایی که روزی در کشور ما منصب معاونت رئیسجمهور را داشته یا وزیر بوده خیلی صریح و روشن امروز حقوق بگیر یک سرویس جاسوسی انگلیس است.
واضح است که منظور من این طیف نیست، منظورم جریان انحرافی به مفهومی که اصولگرایان از برخی نیروهای درون دولت به کار میبرند، است.
چیزی که امروزه به عنوان جریان انحرافی در ادبیات رایج مطرح میشود، بنده ترجیح میدهم آن را به عنوان جریان حاشیهساز دولت بنامم تا جریان انحرافی، چون برای جریان بودن باید یک ریشه فکری باشد، ولی من در این گروه چنین چیزی را نمیبینم و این باعث میشود آن زیباییها و نقاط قوت در دولت را به دلیل این حاشیهسازیها نبینیم.
در دورهای که شما وزیر بودید حاشیهسازهای اطراف دولت سراغ شما آمدند یا با آنها برخورد داشتید؟
چیزی که میتوانم عرض کنم این است که اگر هرکس در هر منصب اجرایی قرار میگیرد به آن متعهد باشد و اگر با دخالت در سایر امور باعث شود وظیفه اصلی خود را به درستی انجام ندهد این خیانت به سایر مردم و به آن سوگندی که میخورد است به همین خاطر تلاش من در چهار سال مسئولیتم این بوده که آنچه که در توان دارم در حوزه مسئولیت خودم دنبال کنم؛ البته نمیگویم مشکل نداشتیم، اتفاقا مشکلات زیادی هم داشتیم و اینطور نبوده که کارنامه بیعیب و نقصی را به عنوان چهار سال وزارت ارائه کنیم، اما تلاش مااین بود که نگذاریم مسائل حاشیه دار ایجاد شود.
از بحث دور نشویم، میشود مثال مشخصی بزنید؟
مثلا ما داشتیم کسانی را که سفارش میکردند به فلان آقا مجوز یک دستگاه پت اسکن را بدهید، خوب این دستگاه متأسفانه هنوز هم در کشور ما باوجود اینکه برای دانشگاه علوم پزشکی تهران خریده شد، نمیدانم چه اشکالی پیش آمده که راه نیفتاده است، دو سه مجوز دیگر هم به بیمارستان رضوی که وابسته به آستان قدس است و یکی از بیمارستانهای تهران داده شد.
این چه دستگاهی است؟
دستگاهی است که هنوز در ایران نیامده و برای تشخیص بیماریهای سرطانی است، به بنده سفارش میشد که به این گروه یا فرد خاص مجوز بدهید.
از طرف همان طیفی که گفتید اسمشان حاشیهسازها است؟
بالاخره انواع و اقسام داشتیم، ولی ما تلاش میکردیم تا این در اختیار فرد یا گروهی که بخواهند رانتخواری کنند، قرار نگیرد اگر بخواهیم بدهیم باید جاهایی باشند که در وهله اول بتوانند به مردم خدمترسانی داشته باشند. برخیها هم ممکن بود با دید خیرخواهانهای این حرفها را بزنند و پازل دیگران قرار بگیرند و پشت پرده را نبینند و متوجه این نباشند که این فرد بعد از گرفتن این مجوز چه کاری میخواهد انجام دهد و فقط این فکر را داشته باشند که آمدن این دستگاه مهم است. من هم اعتقاد دارم که آمدن این دستگاه مهم است. به همین خاطر در دوران مسئولیتم از صرفهجوییهایی که کردیم حدود شش میلیون دلار ارز دراختیار دانشگاه علوم پزشکی تهران قرار دادیم تا این دستگاه را تهیه کنند.
از محل صرفهجویی بودجه دفتر وزیر؟
نه، دفتر وزیر که آنقدر اعتبار ندارد. از مجموعه اعتباراتی که وزارت بهداشت داشت و مصوبهای که ما سال 85 در بودجه داشتیم 140 میلیون دلار برای خرید ارزی به ما تخفیف دادند از آن محل تأمین اعتبار شد الان هم نگرانم که چرا نیامده ولی فکر میکنم صحیح نبود که ما آن را از ابتدا به عنوان یک ویژهخواری در اختیار افراد خاص قرار دهیم.
می شود اینطور فهمید که گفتمان جبهه پایداری مدعی ماندگاری همیشگی در عرصه سیاست است؟ یعنی آیا شما مدعی هستید که گفتمانی را در جبهه پایداری ایـــجاد کرده اید که متوقف در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری نمی شود؟
ما یک موقع ماندگاری را گفتمانی بحث میکنیم و یک زمانی کسی که ماندگاری فردی را مطرح میکند، این فرد خیلی حسن ظن بیجایی به خودش دارد.
همه افراد در معرض خطر و اشتباهند و باید به خدا پناه برد، اما در بحث گفتمانی به نظرم وجود داشته، دارد و خواهد داشت. قبل از جبهه پایداری بود و بعد از تشکیل این جبهه گفتمان فرصت پیدا کرد به صورت سرزنده و شاداب با بسیج نسل جوان که این گفتمان انشاالله ادامه پیدا خواهد کرد. جبهه پایداری تلاشی است برای متشکل کردن این رویشها و همسو کردن آنها در جهت پیگیری عمیقتر این مطالبات و نشان دادن این که رمز موفقیت ما در عرصه اجتماعی این است که پیوند این عرصه را با اعتقادات و باورهای دینی عمیقتر کنیم. برعکس توصیههایی که ما این روزها از خیلیها میشنویم اینکه به نوعی سکولاریسم را ترویج میکنند و میگویند چرا شما میخواهید پنجاه و هفتی زندگی کنید و در همه عرصهها میخواهید دنبال دینمحوری باشید در صورتی که ما اعتقاد داریم آنچه بر سر ما آمده و نقاط ضعفی که داشتیم این بوده که در آن عرصهها ما آن نگاه دینی و مبنایی را به فراموشی سپردیم. بحثی که امروز مثلاً در فضای سیاسی کشور میبینیم، بحث توسعه است مثل اینکه بعضیها در برابر این مفهوم توسعه مبهوت شدند و فکر میکنند یک چیز عجیب و غریب است. خوب است ما در مورد هر چیزی که صحبت میکنیم، نگاهی به مبانی نظری آن بیندازیم. توسعه در مفهوم غربی به معنی مدرنیزاسیون است، تعابیر اولیه آنها یعنی شبیه شدن به اروپای غربی و آمریکا. اگر ما میخواهیم در عرصه توسعه حرف بزنیم باید بفهمیم چه کاری میخواهیم انجام دهیم. ما هم میخواهیم شبیه آنها شویم؟یا نه اینجا باید به مفاهیم عمیقتری بپردازیم؟ ما در عرصه اجتماعی متأسفانه شاهد این هستیم که بعضی با کمترین اطلاعات از برخی نکات مثبت فرهنگی، داشتههای دینی و باورهای عمیق را به فراموشی میسپارند. حضور در صحنه اجتماعی نیاز به یک نگاه منظومهای دارد. ما نمیتوانیم دین محور باشیم، ولی در عرصه اقتصاد ربا را به رسمیت بشناسیم و از مضرات آن دفاع کنیم یا در عرصه اجتماعی بیاییم فرهنگ تساهل و تسامح را ترویج کنیم و این مشکل هست که تصمیمات روزمره نسبتش با تعاریف دینی روشن نیست.
اگر آقای احمدینژاد از لحاظ قانونی میتوانست سال 92 کاندیدا شود، شما از ایشان حمایت میکردید؟
من نگاه میکردم ببینم سایر انتخابها چیست؟ انتخابات در واقع بین کاندیداهاست، باید ببینیم چه کسانی هستند و از بین آنها انتخاب کنیم. اگر به سال 88 برگردیم و مجبور باشیم از بین چهار گزینه این سال انتخاب کنیم، باز به آقای احمدینژاد رأی میدهیم، ولی برای سال 92 باید ببینیم چه کسانی هستند.
خودتان در انتخابات ریاست جمهوری 1392 کاندیدا هستید؟
بعضی از دوستانی که در عرصههای سیاسی و اجتماعی حضور دارند، علاقهمند به این موضوع هستند. بنده علاقهای به این کار ندارم و وظیفه خودم نمیدانم برای حضور در این عرصه تلاش کنم، ولی این را یاد گرفتهام که باید در فعالیتهای اجتماعی تکلیفمحور باشم و از خدا هم میخواهم چنین تکلیفی به عهده ما قرار نگیرد.
چه کسی تکلیف کند، شما پا به این عرصه میگذارید؟
تکلیف دینی باید توسط حجت شرعی به انسان برسد و حجت شرعی هم تعریف شده، برخی افراد این حجت شرعی را اوهام و خیالات خودشان فرض میکنند.
یعنی اگر یک عالم دینی به شما تکلیف کند، به صحنه میآیید؟
زمانی که جبهه پایداری تشکیل شد، بعضیها خدمت آیتالله مصباح رفتند و به ایشان گفتند شما به جبهه پایداری بگویید فلان کار را بکنند و فلان کار را نکنند. ایشان به آنها فرمود که من رهبر جبهه پایداری نیستم و این باعث شد که برخیها متعاقب این موضوع قلمفرسایی و سخنرانی کنند که آیتالله مصباح فرمودند من با جبهه پایداری کاری ندارم. من در همان ایام خدمتشان رسیدم و عرض کردم این فرمایش شما مورد سوءاستفاده برخیها قرار گرفته است. ایشان فرمودند من اعتقادم این است که ما در کشور یک رهبر بیشتر نداریم و لیدر حزبی را قبول ندارم و بنده و مراجع باید نگاهشان به آیتالله العظمی امام خامنهای باشد و وقتی ما میبینیم بزرگانی مثل حضرت آیتالله بهجت تعبیرشان نسبت به رهبر عزیز ما این است که قائد ماست، نگاه کنیم و ببینیم این قائد چه میگوید و همان را انجام دهیم یا بزرگی مثل حضرت آیتالله حسنزاده آملی تعبیرشان نسبت به این وجود نازنین این است که «عزیز دل من»، ما دیگر تکلیفمان روشن است.
یعنی منظورتان این است که اگر رهبر انقلاب تکلیف کنند، میآیید؟
نه من منظورم این نبود.
پس اگر بخواهیم فرآیند حجت شرعی را در نظر بگیریم، این به تکلیف شرعی رسیدن برای حضور در انتخابات از چه طریقی است؟
هر کسی باید به حجت شرعی خودش برسد.
خب فرقش با اوهام و حسن ظن بیجا به خود که گفتید، چیست؟
حجت شرعی بر اساس کتاب و سنت الهی است و جاهایی هم که انسان متوجه نمیشود با مشورت با صاحبان تفکر دینی.
غیرمنتظرهترین اقدام آقای احمدینژاد را در این هشت سال چه میدانید؟
11روز خانه نشینی.
بهجز این؟
من خوشحالم برخی تصمیماتی که ایشان داشتند را تجدید نظر کردند و خوب اینکه اشتباهات اصلاح میشود نکته خوبی است. فکر نمیکردم ایشان معاون اول را در دولت دهم آقای مشایی قرار دهند، ولی خوشحالم که بعد از تذکر رهبری بعداز چند روز تجدید نظر کردند.
شما شیرازی هم هستید. همشهریهای شما به چه چیزی مشهور هستند؟
شیراز شهری است که در طول تاریخ اثرگذار بوده، مردم شیراز بلند همت بودند و شاید در برابر تلاطمهای روزمره سریع واکنش نشان ندهند ولی بعضیها این را تعبیر کردند به دیر پاسخ دادن در حالی که این از تدبیر و قوه درک بالای آنهاست که با تلاطمهای روزمره از جا در نمیروند و شما میبینید در حمله مغول، شیراز از شهرهایی بود که مورد هجمه قرار نگرفت و آن هم به دلیل تدبیری بود که عالمان و بزرگان آن شهر داشتند. برعکس شما میبینید به خاطر بیتدبیری با وجود داشتن شخصیتهای بزرگی مثل عطارنیشابوری، نیشابور با خاک یکسان میشود.
به عنوان آخرین سوال، میخواهم یک سوال بپرسم قول بدهید که جواب دهید.
من قول نمیدهم! من به کسی چک سفید امضا نمیدهم!
سوالم این است اگر بخواهید آقای احمدینژاد را به یک میوه تشبیه کنید چه میوهای را میگویید؟
در ادبیات دینی داریم که اگر کسی در حق شما ناروایی کرد شما مثل آن عمل نکنید، بنابراین من هم پاسخ سوال شما را نمیدهم!
دوران کودکی شما چطور گذشت؟ همین الان هم شما شبیه بهاصطلاح بچه مثبت ها هستید ، این تیپهایی که همهاش در حال درس خواندن، نمره آوردن و شیطانی نکردن هستند! واقعا بچه مثبت بودید؟
من بچه شیطانی نبودم چون از پنج سالگی هم تحصیلات ابتدایی را شروع کردم و از یک سال قبل آن هم کودکستان میرفتم. از چهار سالگی وارد نظام آموزشی شدم. خب سنم از بچههای همدورهام پایینتر بود و همین باعث میشد که خیلی کارهای ماجراجویانه انجام ندهم، در دوره ابتدایی من نکته خیلی بارز وجود نداشت اما در دوران راهنمایی وارد یکسری فعالیتهای اجتماعی شدم.
چه فعالیتهایی؟
مثلا شرکت در اردوهای مختلف علمی، روزنامهنگاری و از این قبیل کارها تا اول دبیرستان که مصادف بود با سال 57 و شروع انقلاب اسلامی. دبیرستانی که من در آن تحصیل میکردم وابسته به دانشگاه شیراز بود و فضای دانشگاهی برآن حاکم بود و بین ما و فعالیتهای دروندانشگاهی هم ارتباطی وجود داشت.
اولین اتفاق سیاسی که شما درک کردید، چه بود؟
پانزدهم مهر 57 اولین اتفاق دانشآموزی بود و مدرسه را با اعتصاب تعطیل کردیم و خدا توفیق داد با بقیه دوستان به فعالیتهای انقلابی مرسوم آن دوران بپردازیم.
شیطنتآمیزترین کاری که کامران باقریلنکرانی در آن دوره انجام داد؟
دوران دبیرستان اوج فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در مقطع خودش بود و درهمین دبیرستان کوچک ما که حدود 600 نفر دانشآموز داشت شاید نزدیک به 35 گروه سیاسی و اجتماعی در آن فعالیت میکردند و صحنههای زیبای رفاقت و تقابل این گروههای دانشآموزی به وجود میآمد.
شما جزو کدام گروه بودید؟
من سالها دبیر انجمن اسلامی مدرسه بودم و فعالیتهای مختلفی داشتیم و خاطرات زیادی هم از آن زمان دارم که نمیشود اسم آن را شیطنتآمیز گذاشت ولی خاطرهای که هیچ وقت یادم نمیرود اینکه سال60 سازمان ترور منافقین در یک مقطعی دبیران انجمن مدارس را ترور میکردند. یک شب با شهید طهمورثی که بعدا در جبهه شهید شد از مدرسه برمیگشتیم که در دام منافقین قرار گرفتیم و مدتی طول کشید تا با دوچرخهای که داشتیم ازدست آنها فرار کنیم.
تفریح شما در این مقطع چه بود؟
فعالیتها در آن زمان اینطور بود که تلاش کنیم تا نشان دهیم بچههای مذهبی هم در عرصههای علمی و هم اجتماعی فعال هستند. یکی از برنامهها در آن زمان کوهنوردی بود، دبیرستان ما هم در یک مقطعی پنجشنبهها تعطیل بود، صبحهای پنجشنبه کوه میرفتیم و خیلی تجربههای شیرینی از این همراهی و کار جمعی داشتیم و با خیلی از آن دوستانی که با هم بودیم بعداً در دانشگاه همکار شدیم و هنوز هم به عنوان اعضای هیات علمی با هم هستیم.
چه زمانی به رشته پزشکی متمایل شدید و چه اتفاقی باعث شد به این سمت گرایش داشته باشید؟
من مثل همه بچههای دیگر که میخواهند به آینده خودشان فکر کنند علاقهمند بودم برای سایرین هم مفید فایده باشم و در بین دوستانی که با هم بودیم اغلب صحبتها روی رشته پزشکی بود. من هم بخصوص در دوره دبیرستان که با زیستشناسی و کارهای آزمایشگاهی آشنا شدم علاقهام به این رشته بیشتر شد و از سال دوم دبیرستان تصمیم قطعی گرفتم وارد این رشته شوم، زمانی که کنکور دادیم فقط دوازده رشته را میتوانستیم انتخاب کنیم و من یازده تا پزشکی انتخاب کردم و یکی هم دندانپزشکی که پشیمان شدم چرا آن دندانپزشکی هم پزشکی انتخاب نکردم و گفتم اگر دندانپزشکی قبول شوم انصراف میدهم و سال بعد دوباره شرکت میکنم.
شغل پدر شما چه بود؟
پدر بنده با صنعت آلومینیوم که آن زمان در ایران نوپا بود با کارگری شروع کرد و بعد توانست کارگاه و کارخانهای را برای خودش دست و پا کند.
شما سابقه جبهه هم دارید؟
بله.
در کدام منطقه؟
عملیات کربلای پنج مهمترین حضورم بود البته قبل از آن در غرب در حملهای که منافقین سال 65 کردند که مهران را تصرف کنند هم بودم و آخرین حضور من هم در عملیات مرصاد بود، البته زمانی که ما رسیدیم تقریبا کار تمام شده و منافقین شکست خورده بودند و خدا توفیق داد که همراه رزمندهها باشیم و عمده حضور ما هم به عنوان کادر پزشکی بود.
تا به حال شلیک هم کردهاید؟
در جبهه بله، ولی نه به عنوان جنگیدن. گفتم که حضورم بیشتر به عنوان کمک پزشک بوده است.
به عنوان پزشکی که در عرصه سیاست هم حضور دارید فکر میکنید جذابیت سیاست برای قشر پزشک چه چیزی باشد؟ آیا مهندسان تحلیل بهتری از سیاست دارند یا پزشکان؟ چون ما از هر دوطیف در سیاست با نگاههای متفاوت داریم. نظر شما چیست؟
یکی از دانشمندان پزشکی در قرن 19 در آلمان تعبیر جالبی دارد و میگوید پزشکان دادستانهای جامعه هستند. این تعبیر حاکی از این نکته است که طبابت به دلیل اینکه با مردم سروکار دارد و مردم درد و دلشان را به حالت کاملاً خودمانی و واقعگرایانه در میان میگذارند این فرصت را میدهد که با اعماق مشکلات جامعه روبهرو شویم.
خب اینجا ممکن است چند اتفاق روی دهد. عدهای فقط نگاهشان به بیماری افراد است و دارو تجویز میکنند، عدهای سعی میکنند بیمار را از جنبه روحی و روانی هم کمک کنند که در برابر مشکلات چطور بایستد گاهی هم ممکن است کمک مالی هم انجام شود، عدهای در سطح بالاتری نگاه میکنند که اصلا چه مشکلی پیش میآید که گرفتاری در یک سطح خودش را نشان میدهد به همین خاطر شما ملاحظه میفرمایید بویژه در یک قرن گذشته در فعالیتهای سیاسی دنیا پزشکانی که توانستند مؤثر باشند کم نبودند و نگاه اطبایی که وارد سیاست شدند صرف نظر از موحد یا غیر موحد بودنشان یک نگاه مردممحور بوده که مثال بارز آن هم در آمریکای جنوبی چگواراست و خود آقای فیدل کاسترو که هردو دانشجوی پزشکی بودند و وارد این سیاست شدند و بیشتر هم دغدغه و رنجهای مردم بود که آنها را به این عرصه کشاند. بیاییم این سر دنیا. مثلا آقای دکتر ماهاتیر محمد و حضور ایشان از عرصه طبابت به سیاست و در ایران خودمان هم داریم مانند آقای دکتر ولایتی که در عرصه سیاست خارجه اسمشان مطرح است و تخصصشان طب اطفال است.
یعنی منظورتان این است که دکترها درد مردم را بهتر میفهمند؟
به نظر من اطبا به دلیل ارتباط نزدیکی که با دردهای مردم دارند میتوانند جمعبندی بهتری را نسبت به موضوعات اجتماعی بخصوص سیاست داشته باشند. متأسفانه برخی افراد که وارد سیاست میشوند به مرور خود سیاست برای آنها موضوعیت پیدا میکند مثل اینکه وارد یک بازی شطرنج میشوند فقط سعی میکنند با روشها و ترفندهایی که دارند پیروز بازی باشند. به نظر من اینگونه حضور درصحنه سیاست یک نگاه قدرتطلبانه است ولی حضور مردم محور و توجه به اینکه حضور در فعالیتهای اجتماعی جزئی از فعالیتهای سیاسی است و کم شدن مشکلات مردم و حرکت روبه جلو تا حدودی افراد را متمایز میکند.
شما معتقدید که پزشکان در عرصه سیاست از دیگر قشرها موفق ترند؟
نه باید ببینیم که شما موفقیت را چطور تعریف میکنید یک موقع شما موفقیت را در این میبینید که در عرصه سیاسی حاضر شوید و قدرت را به دست آورید. معمولاً ادبیات رایج دنیا این را موفقیت تعبیر میکند. اتفاقاً پزشکان خیلی از این جهت موفق نیستند چون خیلی در محاسبات و این ترفندها وارد نمیشوند، شما وقتی وارد صحنه میشوید تلاش میکنید تا آلام مردم را جمع کنید ولو اینکه نفر اول این صحنه نشوید. این جنس کار با تفکر پزشکی و نگاه مردمداری قرابت بیشتری دارد.
یعنی میشود گفت از این نظر پزشکان در سیاست محبوبترند؟
الزاما اینطور نیست ولی میتوان گفت پزشکان در سیاست مردمدارترند.
مشهورترین بیماری که ویزیت کردید چه کسی بوده؟
تقریبا ده، دوازده سال گذشته محل ارجاع مشاورههای مختلفی قرار گرفتهام از مسئولان وقت اجرایی که در زمان مسئولیت و قبل آن بوده و بعد از مسئولیتم هم خواهد بود، ما یک قاعده رازداری داریم و نباید بگوییم چه کسی مریض شده و مراجعه کرده ولی میتوانم بگویم در کل ده سال گذشته چه زمانی که گروه اصلاحطلب روی کار بودند چه زمانی که خودم و چه همین الان در سطوح مختلف اجرایی افراد زیادی بودند و تلاش کردم تا در طبابتم آن نگاه تفاوت سلیقه را وارد نکنم چون بالاخره از طیفهای مختلف فکری و از همه رده مسئولیتی و اینکه ما در شیراز با کشورهای حاشیه خلیجفارس ارتباط نزدیکی داریم بیمارانی هم از مسئولان آن کشورها هم داشتیم.
در میان هیات دولت، وقتی وزیر بهداشت بودید هم موردی بوده؟
بله، پیش آمده که در حین سفرهای استانی یا جلسات طولانی یکی از اعضای دولت حالش بد شود.
آقای رئیسجمهور هم جزو این افراد بودند؟
ایشان هم خیلی فعالیتهای سنگینی انجام میدهند و گاهی کسالت برایشان پیش آمده و ما هم سعی میکردیم درحد توانمان کمک کنیم.
شما متخصص کبد و بیماریهای گوارش هستید، درست است؟
من متخصص داخلی و فوقتخصص بیماریهای گوارشی و کبد هستم.
اگر بخواهیم برای کبد یک نقش سیاسی در جامعه درنظر بگیریم، فکر میکنید کدام بخش کارکردش به کبد نزدیکتر است؟
کبد یکی از بزرگترین ارگانهای بدن است. کبد دو نقش بسیار مهم دارد یک بخش آن پالایشگاه بدن است به این معنا که سموم و مواد نامناسب که به دلایلی وارد جریان خون شدند را سمزدایی و تصفیه میکند یک نقش تولیدکنندگی هم دارد. مقدار زیادی از پروتئینهایی که برای فعالیتهای مختلف بدن مورد نیاز است، بسیاری از چربیها و بخش مهمی از ذخیره قند سریع بدن مربوط به فعالیتهای کبد است به همین خاطرکبد جزو ارگانهایی است که وقتی نارسا میشود علائم مختلفی را در بدن به وجود میآورد. البته لطف بزرگی که خدا به بشر کرده این است که ذخیره کبدی ما را بالا قرار داده که اگر 75 درصد کبد هم تخریب شود معمولاً هیچ علامتی به وجود نمیآید و با 25 درصد هم میشود به زندگی ادامه داد اما اگر کمتر شود تجمیع سموم، اختلالات فراوانی را به وجود میآورد، از بین رفتن هوش و حواس تا آب آوردن شکم و ... .
اگر بخواهیم نقش کبد را در عرصه سیاست تشبیه کنیم به کدام نهاد در جامعه شباهت پیدا میکند؟
فکر میکنم نقشی است که باید حاکمیت انجام دهد.
میشود این طور برداشت کرد که جبهه پایداری از آن جهت که استراتژیاش، پاکسازی و خالصسازی نیروهای انقلاب است و هم قدرت بسیج کردن نیروها را دارد، شاید به نوعی کبد انقلاب باشد؟
واقعا نه! ببینید خیلیها که میخواهند جبهه پایداری را تحلیل کنند میگویند این جبهه دنبال خالصسازی نیروهاست و فقط خودش را قبول دارد، تشکیل جبهه پایداری از این باب بود که ما از کسانی که خودشان را نیروی انقلاب میدانند و بستر انقلاب را حس کردند و در آن بستر مطرح شدند و جایگاه اجتماعی پیدا کردند توقع داریم که متعهد به آرمانها باقی بمانند، مشکل مهمی که ما در عرصههای مختلف، در قوههای سهگانه داریم این است که افراد وقتی در جایگاه قرار میگیرند توجه این تعهد به انقلاب و اینکه این جایگاه و منصب را مرهون انقلاب اسلامی هستند فراموش میکنند. ما میخواهیم در جبهه پایداری این خلأ را پر کنیم.
میتوانید روشنتر بگویید دقیقا دنبال چه هستید؟
اگر هر کسی در جایگاهی قرار گرفت و دغدغه آن تثبیت خود یا اطرافیانش در آن جایگاه بود نه دغدغه انقلاب و آرمانهایش، اینها را به عنوان اشتباه و انحراف تلقی میکنیم و با آن برخورد میکنیم.
آیا جبهه پایداری، حزب حزباللهیهاست؟
جبهه پایداری یک حرکت جمعی حزباللهیها هست اما ادعایش این نیست که تنها حرکت جمعی حزباللهیهاست.
ولی اولین حرکت تشکیلاتی و گفتمانی منظم حزباللهیها ست، درست است؟
نه حرکتهای دیگر هم بوده ولی ما در جبهه پایداری تلاش کردیم تا این تجربه را با عمق بیشتری دنبال کنیم. یکی از بیشترین انتقاداتی که از نیروهای ارزشی و نیروهایی که دغدغه انقلاب را داشتند این بوده که حالا شما انتقاد میکنید چه برنامهای دارید؟ ما تلاش میکنیم پاسخگوی جنبه مثبت ایجابی کار باشیم.
میتوان این تعبیر را به کار برد که در واقع مخاطب یا بدنه شما کاملا نیروهای حزباللهی هستند؟ یعنی شما با توده مردم یا نخبهها کار ندارید؟
تحلیل من به عنوان کسی که در جامعه در یک ابعاد خدمت رسانی به مردم کار میکند این است که جریان توده مردم ما جریان معتقد و همراه انقلاب اسلامی است، آنچه که فضای عمومی این جریان را چه در بین عامه مردم و چه در بین نخبگان تشکیل میدهد همین دغدغههای دینمدارانه است. مردم علاقهمند هستند حکومت، مبانی دینی را لحاظ کند و این به عنوان یک مطالبه مردمی است و به این مفهوم نیست که بگوییم اینها حزباللهیها هستند و آنها نیستند به آن مفهومی که ما از حزبالله با مفهوم قرآن میفهمیم جریان عمومی جامعه ایران، حزباللهی هستند.
البته در جامعه یک عده تلاش کردند تا از حزباللهی قرائت خاصی در بیاورند و محدودش کنند، برخی از افرادی که امروزه جزو حتی اپوزیسیون در بدترین شکل آن قرار گرفتهاند و خیلی صریح افتخار میکنند به همراهی با آمریکا و سرویسهای جاسوسی آمریکایی. یادم نمیرود که حدود 20 سال پیش اینها در دانشگاه بودند و با تعابیر خاصی که به کار میبردند، سعی میکردند قشر محدودی از دانشگاهیها را از دیگران با نام حزباللهی متمایز کنند مثل همین آقای طبرزدی و امثالهم که الان به عنوان انجمن دانشآموختگان فعالیت میکند. اینها به ما انتقاد میکردند که شما خیلی باز برخورد میکنید. امثال این تجربهها که با نوعی نگاه بسته این جریان عمومی را انکار و طوری برخورد میکردند که قطعا خودشان میفهمند، کم نداشتیم. معمولا افرادی که ادعایشان میشود فهم ویژهای دارند بهدلیل اتکا به همین مساله به انحرافات و غفلتهای بزرگی دچار شدند. آن چیزی که ما میفهمیم، این است که جریان عمومی جامعه یک جریان مؤمن و مدافع انقلاب اسلامی است.
الان هم در این عزاداریها این را به وضوح میبینید، نمیخواهم بگویم همه مؤمناند، اما فضای عمومی جامعه یک فضای مؤمن است و این فضا مدافع انقلاب است، نسبت به برخی مسائل و اشخاص منتقد هست اما اینطور نیست که جدای از انقلاب باشد. اشتباهی هم که یکسری از افراد در تحلیل انقلاب میکنند سقوط انقلاب است و این که پشتوانه مردمی انقلاب اسلامی را شعار میبینند، انقلاب اسلامی در بین مردم ریشه دارد هرچند به یکسری از عملکردها منتقدند؛ ولی درصد مدافعان انقلاب با سایر گروهها قابل مقایسه نیست.
شما در دولت نهم، از وزیرانی بودید که یک وزارتخانه تخصصی را بهعهده داشتید و بعد از خروج از دولت، به سمت فعالیتهای سیاسی صریح و جبهه پایداری حرکت کردید. این تغییر فاز به خواست خودتان یا تقاضای هواداران و بدنه جریان بود؟
طبیعی است وقتی انسان به عنوان فردی که از او توقع اظهارنظر دارند قرار میگیرد با زمانی که چنین توقعی نیست متفاوت میشود. الان نوع مراجعاتی که به من میشود متفاوت است. خوب قبل از اینکه من وزیر بشوم بیشتر کارها طبی و دانشگاهی بود، الان هم آنها هست به اضافه اینکه شما نظرت در رابطه با این اوضاع و احوال چیست، فکر یا پیشنهادی داری؟ من الان با این دغدغهها مواجه هستم، حضور در دولت تجربه مهمی بوده که آن را جزو سرمایههای خودم میدانم که باید صرف انقلاب شود و فکر میکنم اگر داشتههایی برای ارتقا کشورداریم، باید بی مزد و منت به صحنه بیاوریم و این مراقبت را داشته باشیم که دچار انحراف نشویم و موضوع را فردی نبینیم، گاهی اوقات اظهارنظر میکنیم برای حل یک مشکل؛ اما گاهی اوقات اظهارنظر میکنیم برای اینکه حرفی زده باشیم.
آیا شما وجود جریانی را به اسم جریان انحرافی به رسمیت میشناسید یا خیر؟
ما زمانی بحث لغوی میکنیم و گاهی بحث ناظر به شرایط اجتماعی. به هر حال در بحث لغوی ما با جریانات انحرافی روبهرو هستیم. تمام کسانی که به نوعی ریشه در انقلاب داشتند و از آن هویت گرفتند و امروز به دلایل مختلف مسیر خود را از آن جدا کردند، اینها میشوند جریان انحرافی و یکی از مهمترین انحرافاتی که صورت گرفت و ریشه بقیه انحرافات هم هست حرکت خود اتکا در جریان اجتماعی بود یعنی کسانی که فکر کردند بدون اتکا به مسائل دینی میتوانند حرکت سالمی داشته باشند و میبینید آقایی که روزی در کشور ما منصب معاونت رئیسجمهور را داشته یا وزیر بوده خیلی صریح و روشن امروز حقوق بگیر یک سرویس جاسوسی انگلیس است.
واضح است که منظور من این طیف نیست، منظورم جریان انحرافی به مفهومی که اصولگرایان از برخی نیروهای درون دولت به کار میبرند، است.
چیزی که امروزه به عنوان جریان انحرافی در ادبیات رایج مطرح میشود، بنده ترجیح میدهم آن را به عنوان جریان حاشیهساز دولت بنامم تا جریان انحرافی، چون برای جریان بودن باید یک ریشه فکری باشد، ولی من در این گروه چنین چیزی را نمیبینم و این باعث میشود آن زیباییها و نقاط قوت در دولت را به دلیل این حاشیهسازیها نبینیم.
در دورهای که شما وزیر بودید حاشیهسازهای اطراف دولت سراغ شما آمدند یا با آنها برخورد داشتید؟
چیزی که میتوانم عرض کنم این است که اگر هرکس در هر منصب اجرایی قرار میگیرد به آن متعهد باشد و اگر با دخالت در سایر امور باعث شود وظیفه اصلی خود را به درستی انجام ندهد این خیانت به سایر مردم و به آن سوگندی که میخورد است به همین خاطر تلاش من در چهار سال مسئولیتم این بوده که آنچه که در توان دارم در حوزه مسئولیت خودم دنبال کنم؛ البته نمیگویم مشکل نداشتیم، اتفاقا مشکلات زیادی هم داشتیم و اینطور نبوده که کارنامه بیعیب و نقصی را به عنوان چهار سال وزارت ارائه کنیم، اما تلاش مااین بود که نگذاریم مسائل حاشیه دار ایجاد شود.
از بحث دور نشویم، میشود مثال مشخصی بزنید؟
مثلا ما داشتیم کسانی را که سفارش میکردند به فلان آقا مجوز یک دستگاه پت اسکن را بدهید، خوب این دستگاه متأسفانه هنوز هم در کشور ما باوجود اینکه برای دانشگاه علوم پزشکی تهران خریده شد، نمیدانم چه اشکالی پیش آمده که راه نیفتاده است، دو سه مجوز دیگر هم به بیمارستان رضوی که وابسته به آستان قدس است و یکی از بیمارستانهای تهران داده شد.
این چه دستگاهی است؟
دستگاهی است که هنوز در ایران نیامده و برای تشخیص بیماریهای سرطانی است، به بنده سفارش میشد که به این گروه یا فرد خاص مجوز بدهید.
از طرف همان طیفی که گفتید اسمشان حاشیهسازها است؟
بالاخره انواع و اقسام داشتیم، ولی ما تلاش میکردیم تا این در اختیار فرد یا گروهی که بخواهند رانتخواری کنند، قرار نگیرد اگر بخواهیم بدهیم باید جاهایی باشند که در وهله اول بتوانند به مردم خدمترسانی داشته باشند. برخیها هم ممکن بود با دید خیرخواهانهای این حرفها را بزنند و پازل دیگران قرار بگیرند و پشت پرده را نبینند و متوجه این نباشند که این فرد بعد از گرفتن این مجوز چه کاری میخواهد انجام دهد و فقط این فکر را داشته باشند که آمدن این دستگاه مهم است. من هم اعتقاد دارم که آمدن این دستگاه مهم است. به همین خاطر در دوران مسئولیتم از صرفهجوییهایی که کردیم حدود شش میلیون دلار ارز دراختیار دانشگاه علوم پزشکی تهران قرار دادیم تا این دستگاه را تهیه کنند.
از محل صرفهجویی بودجه دفتر وزیر؟
نه، دفتر وزیر که آنقدر اعتبار ندارد. از مجموعه اعتباراتی که وزارت بهداشت داشت و مصوبهای که ما سال 85 در بودجه داشتیم 140 میلیون دلار برای خرید ارزی به ما تخفیف دادند از آن محل تأمین اعتبار شد الان هم نگرانم که چرا نیامده ولی فکر میکنم صحیح نبود که ما آن را از ابتدا به عنوان یک ویژهخواری در اختیار افراد خاص قرار دهیم.
می شود اینطور فهمید که گفتمان جبهه پایداری مدعی ماندگاری همیشگی در عرصه سیاست است؟ یعنی آیا شما مدعی هستید که گفتمانی را در جبهه پایداری ایـــجاد کرده اید که متوقف در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری نمی شود؟
ما یک موقع ماندگاری را گفتمانی بحث میکنیم و یک زمانی کسی که ماندگاری فردی را مطرح میکند، این فرد خیلی حسن ظن بیجایی به خودش دارد.
همه افراد در معرض خطر و اشتباهند و باید به خدا پناه برد، اما در بحث گفتمانی به نظرم وجود داشته، دارد و خواهد داشت. قبل از جبهه پایداری بود و بعد از تشکیل این جبهه گفتمان فرصت پیدا کرد به صورت سرزنده و شاداب با بسیج نسل جوان که این گفتمان انشاالله ادامه پیدا خواهد کرد. جبهه پایداری تلاشی است برای متشکل کردن این رویشها و همسو کردن آنها در جهت پیگیری عمیقتر این مطالبات و نشان دادن این که رمز موفقیت ما در عرصه اجتماعی این است که پیوند این عرصه را با اعتقادات و باورهای دینی عمیقتر کنیم. برعکس توصیههایی که ما این روزها از خیلیها میشنویم اینکه به نوعی سکولاریسم را ترویج میکنند و میگویند چرا شما میخواهید پنجاه و هفتی زندگی کنید و در همه عرصهها میخواهید دنبال دینمحوری باشید در صورتی که ما اعتقاد داریم آنچه بر سر ما آمده و نقاط ضعفی که داشتیم این بوده که در آن عرصهها ما آن نگاه دینی و مبنایی را به فراموشی سپردیم. بحثی که امروز مثلاً در فضای سیاسی کشور میبینیم، بحث توسعه است مثل اینکه بعضیها در برابر این مفهوم توسعه مبهوت شدند و فکر میکنند یک چیز عجیب و غریب است. خوب است ما در مورد هر چیزی که صحبت میکنیم، نگاهی به مبانی نظری آن بیندازیم. توسعه در مفهوم غربی به معنی مدرنیزاسیون است، تعابیر اولیه آنها یعنی شبیه شدن به اروپای غربی و آمریکا. اگر ما میخواهیم در عرصه توسعه حرف بزنیم باید بفهمیم چه کاری میخواهیم انجام دهیم. ما هم میخواهیم شبیه آنها شویم؟یا نه اینجا باید به مفاهیم عمیقتری بپردازیم؟ ما در عرصه اجتماعی متأسفانه شاهد این هستیم که بعضی با کمترین اطلاعات از برخی نکات مثبت فرهنگی، داشتههای دینی و باورهای عمیق را به فراموشی میسپارند. حضور در صحنه اجتماعی نیاز به یک نگاه منظومهای دارد. ما نمیتوانیم دین محور باشیم، ولی در عرصه اقتصاد ربا را به رسمیت بشناسیم و از مضرات آن دفاع کنیم یا در عرصه اجتماعی بیاییم فرهنگ تساهل و تسامح را ترویج کنیم و این مشکل هست که تصمیمات روزمره نسبتش با تعاریف دینی روشن نیست.
اگر آقای احمدینژاد از لحاظ قانونی میتوانست سال 92 کاندیدا شود، شما از ایشان حمایت میکردید؟
من نگاه میکردم ببینم سایر انتخابها چیست؟ انتخابات در واقع بین کاندیداهاست، باید ببینیم چه کسانی هستند و از بین آنها انتخاب کنیم. اگر به سال 88 برگردیم و مجبور باشیم از بین چهار گزینه این سال انتخاب کنیم، باز به آقای احمدینژاد رأی میدهیم، ولی برای سال 92 باید ببینیم چه کسانی هستند.
خودتان در انتخابات ریاست جمهوری 1392 کاندیدا هستید؟
بعضی از دوستانی که در عرصههای سیاسی و اجتماعی حضور دارند، علاقهمند به این موضوع هستند. بنده علاقهای به این کار ندارم و وظیفه خودم نمیدانم برای حضور در این عرصه تلاش کنم، ولی این را یاد گرفتهام که باید در فعالیتهای اجتماعی تکلیفمحور باشم و از خدا هم میخواهم چنین تکلیفی به عهده ما قرار نگیرد.
چه کسی تکلیف کند، شما پا به این عرصه میگذارید؟
تکلیف دینی باید توسط حجت شرعی به انسان برسد و حجت شرعی هم تعریف شده، برخی افراد این حجت شرعی را اوهام و خیالات خودشان فرض میکنند.
یعنی اگر یک عالم دینی به شما تکلیف کند، به صحنه میآیید؟
زمانی که جبهه پایداری تشکیل شد، بعضیها خدمت آیتالله مصباح رفتند و به ایشان گفتند شما به جبهه پایداری بگویید فلان کار را بکنند و فلان کار را نکنند. ایشان به آنها فرمود که من رهبر جبهه پایداری نیستم و این باعث شد که برخیها متعاقب این موضوع قلمفرسایی و سخنرانی کنند که آیتالله مصباح فرمودند من با جبهه پایداری کاری ندارم. من در همان ایام خدمتشان رسیدم و عرض کردم این فرمایش شما مورد سوءاستفاده برخیها قرار گرفته است. ایشان فرمودند من اعتقادم این است که ما در کشور یک رهبر بیشتر نداریم و لیدر حزبی را قبول ندارم و بنده و مراجع باید نگاهشان به آیتالله العظمی امام خامنهای باشد و وقتی ما میبینیم بزرگانی مثل حضرت آیتالله بهجت تعبیرشان نسبت به رهبر عزیز ما این است که قائد ماست، نگاه کنیم و ببینیم این قائد چه میگوید و همان را انجام دهیم یا بزرگی مثل حضرت آیتالله حسنزاده آملی تعبیرشان نسبت به این وجود نازنین این است که «عزیز دل من»، ما دیگر تکلیفمان روشن است.
یعنی منظورتان این است که اگر رهبر انقلاب تکلیف کنند، میآیید؟
نه من منظورم این نبود.
پس اگر بخواهیم فرآیند حجت شرعی را در نظر بگیریم، این به تکلیف شرعی رسیدن برای حضور در انتخابات از چه طریقی است؟
هر کسی باید به حجت شرعی خودش برسد.
خب فرقش با اوهام و حسن ظن بیجا به خود که گفتید، چیست؟
حجت شرعی بر اساس کتاب و سنت الهی است و جاهایی هم که انسان متوجه نمیشود با مشورت با صاحبان تفکر دینی.
غیرمنتظرهترین اقدام آقای احمدینژاد را در این هشت سال چه میدانید؟
11روز خانه نشینی.
بهجز این؟
من خوشحالم برخی تصمیماتی که ایشان داشتند را تجدید نظر کردند و خوب اینکه اشتباهات اصلاح میشود نکته خوبی است. فکر نمیکردم ایشان معاون اول را در دولت دهم آقای مشایی قرار دهند، ولی خوشحالم که بعد از تذکر رهبری بعداز چند روز تجدید نظر کردند.
شما شیرازی هم هستید. همشهریهای شما به چه چیزی مشهور هستند؟
شیراز شهری است که در طول تاریخ اثرگذار بوده، مردم شیراز بلند همت بودند و شاید در برابر تلاطمهای روزمره سریع واکنش نشان ندهند ولی بعضیها این را تعبیر کردند به دیر پاسخ دادن در حالی که این از تدبیر و قوه درک بالای آنهاست که با تلاطمهای روزمره از جا در نمیروند و شما میبینید در حمله مغول، شیراز از شهرهایی بود که مورد هجمه قرار نگرفت و آن هم به دلیل تدبیری بود که عالمان و بزرگان آن شهر داشتند. برعکس شما میبینید به خاطر بیتدبیری با وجود داشتن شخصیتهای بزرگی مثل عطارنیشابوری، نیشابور با خاک یکسان میشود.
به عنوان آخرین سوال، میخواهم یک سوال بپرسم قول بدهید که جواب دهید.
من قول نمیدهم! من به کسی چک سفید امضا نمیدهم!
سوالم این است اگر بخواهید آقای احمدینژاد را به یک میوه تشبیه کنید چه میوهای را میگویید؟
در ادبیات دینی داریم که اگر کسی در حق شما ناروایی کرد شما مثل آن عمل نکنید، بنابراین من هم پاسخ سوال شما را نمیدهم!