دقیقا یک ماه از هشدار رهبری نسبت به مسئولان و روسای قوا برای اجتناب از التهاب آفرینی و بساز تفرقه چیدن نگذشته، محمود احمدی نژاد بازهم راه ناصواب خود را در پی گرفته و بی مهابا به مجلس و نمایندگان حمله کرد.
به گزارش ملیت، سخنان محمود احمدی نژاد مبنی بر اینکه نمایندگان مجلس، نماینده 30 درصد از مردم هستند، آن هم پس از بازی استراتژیک با مهرههای مارک دار پاستور، نشان دهنده این است که زمستان 91، زمستانی متفاوت برای این رئیس جمهور پرحاشیه است.
در اولین گام شنبه شب اسفندیار رحیم مشایی از مجموعه پاستور جدا شده و به چند خیابان بالاتر یعنی خیابان لبافی نژاد محل استقرار دبیرخانه اجلاس نم نقل مکان کرد. این فراغت بال برای مشایی در حالی به وجود آمد که پس از مدتها که مشایی به صورت محرمانه سفرهای انتخاباتی خود به استانهای مختلف را انجام میداد، سفر محرمانه وی به استان کرمانشاه افشا شد.
احمدی نژاد نیز در یک اقدام برنامهریزی شده ضمن خارج کردن فرد جنجالی از محوطه پاستور دو مهره تازه کار و البته کم و بیش حاشیه دار را به جرگه حلقه یاران غار نزدیک کرد. ملک زاده که پیشتر وزیر امورخارجه را به مرحله استیضاح نیز رسانید، این بار نه در ظاهر یک معاون وزیر بلکه در قامت معاون رئیس جمهور در سازمان سکوی پرش به ریاست رسید.
موسوی نیز پس از طی مراحل از پیش تدوین شده سکوی پرش به خاص ترین جایگاه کابینه احمدینژاد دست یافت و این همه تدارک چینی در حالی صورت میگیرد که تنها نه ماه تا پایان ریاست جمهوری احمدی نزاد باقی نیست! همین مطلب خود به تنهایی سبب میشود این ذهن در افکار عمومی ایجاد شود که دولتی که یک سال دیگر از پاستور رانده خواهد شد، این همه تغییرات و مهره چینی را برای چه میخواهد؟
از سوی دیگر باید دقت کرد که احمدینژاد تجارب دو رئیس جمهور پیش از خود را در چنته دارد. اول علی اکبر هاشمی رفسنجانی که نتوانست کاندیدای مورد نظر را پس از اتمام عمر ریاست جمهوریاش به پاستور بفرستد و علی اکبر ناطق نوری در رقابتی یک طرفه با اختلافی چشمگیر میدان را به رقیب اصلاح طلب و منتقد وضع موجود واگذار کرد و این شکست و ناکامی به حدی عمیق بود که سبب شد هاشمی در انتخابات مجلس ششم نیز بازنده بزرگ لقب بگیرد. ناکامیهای هاشمی اما به مجلس ششم و انتخابات سال 78 محدود نشد، وی 6 سال بعد هم که کاندیدای ریاست جمهور در دور نهم شد، رقابت را به استاندار نه چندان نام آشنای خود، باخت.
سید محمد خاتمی نیز اوضاع بهتر از هاشمی رفسنجانی نداشت. وی که با رای بسیار مردم در خرداد سال 76 سکان ریاست جمهوری ایران را به دست گرفت و توانست رکورد خود را در سال 80 بهبود ببخشد، نتوانست نامزذی از بین چندین اصلاح طلب موجود در انتخابات 84 را بر کرسی ریاست جمهوری بنشاند و حتی در دور انتخابات که نزدیکان خاتمی به صراحت و خود وی در لفافه از ریاست جمهوری هاشمی حمایت کرد، نتیجهای نداشت و در نهایت این نامزد اصولگرایان بود که بلیط پاستور را برد.
ناکامی های خاتمی نیز دامنه دار و مایوس کننده بود. رد صلاحیت نزدیکان وی از جمله برادرش در انتخابات مجالس هفتم، هشتم و نهم، عدم موفقیت در انتخاباتهای شوراهای شهر و ریاست جمهوری از دیگر شکستهای دامنه دار خاتمی و اصلاح طلبان بود.
نزدیکان محمود احمدی نژاد که عاقبت این دو را میبینند، می دانند که او نه مانند هاشمی نفوذ و صبغه انقلابی دارد و نه مانند خاتمی عقبه اجتماعی و پایگاه مردمی. استانداران، وزرا و معاونین کنونی میدانند که اگر دولت یازدهم را سهیم نباشند، روزگار سختی خواهند داشت، خاصه اینکه بیشتر مدیران کنونی نه دارای تحصیلات خاصی هستند و نه درارای تجارب مدیریت کارامد که بتوانند با کار کردن در بخش خصوصی و بدون برخورداری از رانت، امورات خود را بگذرانند.
اگر نزدیگان هاشمی به شرکتهای خصوصی رجوع کردند و نزدیکان خاتمی به تدریس در دانشگاه مشغول شدند، نزدیکان احمدی نژاد می دانند که وضعیت بسیار بدتری دارند. لذا به نظر می رسد همانطور که قبلا هم پیش بینی میشد اگر احمدی نژاد هم نخواهد در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم دخالت کند، اطرافیان وی اجبار دارند که تلاش خود را انجام دهند شاید فردای بهتری در انتظار انها باشد.
↧