اعتدال: حماسیترین آهنگی که به عمرتان شنیدهاید را در ذهنتان تداعی کنید و ضمن تکرار آن، این جملات را با لحن گویندگان آنونسهای سینمایی بخوانید:چه کسی حماسهساز واقعی ملبورن و هشتم آذر 1376 بود؟ خداداد عزیزی؟ احمد عابدزاده؟ ابراهیم تهامی با آن اتلاف وقتهای بامزهاش یا گزارش عاری از سوتی جواد خیابانی؟ اگر از ما بپرسید میگوییم حماسهساز واقعی آن روز عزیز کسی نبود جز «پیتر هور».
همان دیوانه عشق آشوبی که از راه رسید و یکتنه زمان را به سود ما متوقف کرد. اصلاً انگار دکمه ریاستارت بازی را فشار داد و باعث شد همه چیز از نو شروع شود و ما فارغ از ضربات ددمنشانه حریف، نفسی چاق کنیم. در سال های اخیر حسابی به نقش خداداد عزیزی و پشتکهای عابدزاده و توصیههای روانشناسانه ویهرا پرداخته شد، اما کسی آنچنان که شایسته بود از «پیتر هور» یاد نکرد و کار کارستان این دیوانه عزیز در سایه قرار گرفت و به نوعی حقش خورده شد. این گزارش شاید ادای دینی باشد به دیوانهای که تاریخساز شد و نوع جدیدی از امید و شادی را به ما هدیه کرد. بنابراین به سراغ «هور» میرویم تا نقش پررنگ او را در حماسه ملبورن مجدداً به حافظه تاریخیمان یادآوری کنیم.
چرا «هور» حماسهساز اصلی ملبورن است؟
تا قبل از خوردن گل اول همه چیز تحت کنترل به نظر میرسید. 10 دقیقه طوفانی ابتدایی بازی با جانفشانیهای مهدی پاشازاده و عکسالعملهای روحیهبخش و طنازانه عابدزاده بهخیر گذشته بود، اما اضطراب واقعی بعد از دریافت گل اول به جان اردوی ایران و خیل عظیم تخمهشکنان جلوی گیرندههای رنگی و سیاه و سفید افتاد. آن لحظات واقعاً جهنمی هنوز از جلوی چشممان کنار نرفته. از شما چه پنهان حتی یادآوری حملات گاز انبری و همهجانبه شاگردان تری ونبلز در دقایق میانی نیمه اول، آن هم بعد از زدن دو گل پیاپی، هنوز به آدم احساس دلپیچه دست میدهد! در چنین شرایطی که میلیونها ایرانی به انضمام 11 بازیکن داخل میدان (حساب احمدرضا عابزاده را جدا کنید) حسابی قافیه را باخته بودند و حتی خوشبینترینها هم عالم خوشبینی را رها کرده و با حرص و جدیت تمام مشغول ناخن جویدن و چلاندن جوشهای صورت بودند، ناگهان «پیتر هور» در قالب یک فرشته نجات در زمین چمن استادیوم ظاهر شد و با پاره کردن تور دروازه ایران ورق را به نفع شاگردان ویهرا برگرداند. روحیه به اردوی تیم ما برگشت، پشتکهای معروف عابدزاده کار خودش را کرد و بعد از انتظاری بیست ساله ما از حمل بار سنگین نرفتن به جامجهانی فارغ شدیم. چه کسی در آن لحظات طونانی و پرهراس میتوانست لطفی به این بزرگی در حق ما بکند؟ چه اتفاقی باعث میشد تیم ایران بتواند لحظهای از زیر فشار توامان حملات استرالیاییها و فریادهای هوادارانشان خودش را بیرون بکشد و نفسی تازه کند؟
«پیتر هور» که بود؟
اما این فرشته نجات که در آن لحظات میخواستیم سر به تنش نباشد و بعدها به حکمت حضورش پیبردیم چه کسی است و چرا این کار را کرد؟ «پیتر مایکل هاوارد» یا «پیتر هور»، با نام مستعار SHOK، فرد 52 سالهای از خطه سرسبز و کانگوروپرور استرالیا و مبتلا به بیماری اسکیزوفرنیا. از دوران کودکی نامبرده متأسفانه اطلاعات دندانگیری در دسترس نیست و طبعاً پیدا کردن شماره تماس یا ایمیل روانکاو شخصی او هم از عهده ما خارج است، اما زندگی پرفرازونشیبی که پشتسر گذاشته، چنین شخصیتی از وی برملا میکند: نمونه بارز یک آدم ناراحت و آشوبگر. «هور» به تبع بیماری روانی آزاردهندهاش هر لحظه به شکل بت عیار و هر دم به لباسی دگر در میآمد و هرجا بساط مراسم جشن و سرور و مسابقهای برپا بود، با حضور ضربتی و کارهای عجیبش مأموران حفاظتی آنجا را خون به جگر میکرد. کافیست نگاهی گذرا به نامه اعمالش بیندازید تا بفهمید استاد در دوران اوجش (!) دست کمی از یک زلزله هشت ریشتری نداشته، او تا قبل از دیدار استرالیا و ایران شهرت چندانی نداشت و به عنوان یک آشوبگر صرفاً محلی و تخممرغ دزد (!) شناخته میشد اما بعد از حرکت معروفش در آخرین دیدار معروف شد.
کارنامه اعمال استاد پیتر هور !
استاد رزومه عجیب و درخشانی دارد. وی تنها به مسابقات ورزشی قناعت نکرده و کل یوم هر کجا که محفلی با صفا بر پا بوده، با ژانگولرهایش حسابی حضار را به فیض رسانده؛ آن هم با برنامههای شاد و مفرح و غیرتکراری، نگاهی به گزیدهای از رزومه استاد بیندازید، شاید شما هم مشتری شدید و برای نشاط بخشیدن به مراسم تولد و ازدواجتان از وی دعوت به عمل آوردید:
تولد یک ستاره: 4 نوامبر 1997. نقطه شروع زندگی حرفهای پرفرازونشیب پیتر با دویدن میان پیست اسبدوانی مسابقات ملبورن
شمایل یک حماسهساز: روز واقعه: 29 نوامبر 1997 یا همان هشت آذر خودمان. هور از میان تماشاگران به زمین مسابقه میپرد و قسمت بالایی تور دروازه ایران را پاره میکند. بازی برای دقایق طولانی متوقف میشود.
شادی آفرین مجالس: 30 ژانویه 2000 فینال مسابقات مهم تنیس اوپن استرالیا بین آندره آغاسی و یوگنی کافلنیکف، هور به وسط زمین مسابقه میدود، کمی حرکات شادی آفرین از خودش ساطع میکند و از روی تور میپرد!
موزیسین میشود: 1 اکتبر 2000 کارهای استاد به مرور خفنتر میشود. این بار در جریان رقابتهای المپیک سیدنی و هنگام برگزاری دوی ماراتن که یکی از نمادهای همیشگی المپیک است. هور با یک ساز بادی استرالیایی وارد معرکه میشود و بعد از کمی اخلال در مراسم، فلنگ را میبندد.
دوستی خاله خرسه: ژوییه 2002 هور در تلاش است برگ جدیدی در دوران حرفهای خود ورق بزند. برگ فتوت و جوانمردی! او با حضور در یک کمپ نگهداری پناهنگان موجبات فرار 35 نفر از آنها را فراهم میکند، اما پناهندگان بخت برگشته از چاله با مخ به درون چاه سقوط میکنند و بدون آب و غذا و درحالی که دمای هوا دو درجه زیر صفر است است، در بیابان رها میشوند! هور به خاطر این حرکت خطرناک سه ماه آب خنک نوش جان میکند.
کودک درون آزاد میشود: این یکی توسط اعضای تحریریه به عنوان کار برگزیده استاد انتخاب و شایسته دریافت گوی زرین شناخته شد. 1 مارس 2006 و در جریان دیدار دو تیم نیوکاسل نایتز و پاراماتا ایلس، هور با قفسی پراز گربه (!) و با یک سه چرخه (!) وارد زمین میشود و توپ را شوت میکند.
فعالیتهای آکادمیک: 19 آوریل 2007 عین خروس بیمحل وارد دانشگاه کوئینزلد میشود و پا برهنه میپرد وسط یک سخنرانی با محوریت مطالعات رسانهای، آن هم با داد و هوار.
بدلکاری: یکی از آخرین حضورهای استاد در انظار عمومی در سپتامبر 2011 اتفاق افتاد، هور در حین برگزاری یک فستیوال موسیقی به روی صحنه پرید و خودش را به ست درامز روی صحنه کوباند!
اگر با خواندن نامه اعمال هور به این فکر افتادهاید که چرا پلیس وی را دستگر و از طریق اعزام او به هلفدانی(!) اعمال قانونش نمیکند، عجله نکنید، پاسخ سوالتان همین پایین است.
مقدماتی جامجهانی 98 فرانسه بود که «هور» شهرتش جهانگیر شد و شیرین کاریهایش روند سریع و روبه رشدی را آغاز کرد. آخرین حرکت عجیب او در انظار عمومی برمیگردد به اردیبهشت ماه سال جاری در جریان برگزاری یک کنسرت و بعد از آن جریان بود که وی بعد از سالها تلاش در عرصه شهرآشوبی و برهم زدن نظم عمومی و کسب موفقیتهای پیاپی در این عرصه، سرانجام به اجبار بازنشسته و توسط مامورانی با البسه سفید به یک آسایشگاه روانی در شهر نیوکاسل استرالیا برده شد و این روزها دوران میانسالیاش را در حیاط آسایشگاه سپری نموده و احتمالا برای فرار از روزمرگی و افسردگی، گذشته پرهیجانش را مرور میکند!
همان دیوانه عشق آشوبی که از راه رسید و یکتنه زمان را به سود ما متوقف کرد. اصلاً انگار دکمه ریاستارت بازی را فشار داد و باعث شد همه چیز از نو شروع شود و ما فارغ از ضربات ددمنشانه حریف، نفسی چاق کنیم. در سال های اخیر حسابی به نقش خداداد عزیزی و پشتکهای عابدزاده و توصیههای روانشناسانه ویهرا پرداخته شد، اما کسی آنچنان که شایسته بود از «پیتر هور» یاد نکرد و کار کارستان این دیوانه عزیز در سایه قرار گرفت و به نوعی حقش خورده شد. این گزارش شاید ادای دینی باشد به دیوانهای که تاریخساز شد و نوع جدیدی از امید و شادی را به ما هدیه کرد. بنابراین به سراغ «هور» میرویم تا نقش پررنگ او را در حماسه ملبورن مجدداً به حافظه تاریخیمان یادآوری کنیم.
چرا «هور» حماسهساز اصلی ملبورن است؟
تا قبل از خوردن گل اول همه چیز تحت کنترل به نظر میرسید. 10 دقیقه طوفانی ابتدایی بازی با جانفشانیهای مهدی پاشازاده و عکسالعملهای روحیهبخش و طنازانه عابدزاده بهخیر گذشته بود، اما اضطراب واقعی بعد از دریافت گل اول به جان اردوی ایران و خیل عظیم تخمهشکنان جلوی گیرندههای رنگی و سیاه و سفید افتاد. آن لحظات واقعاً جهنمی هنوز از جلوی چشممان کنار نرفته. از شما چه پنهان حتی یادآوری حملات گاز انبری و همهجانبه شاگردان تری ونبلز در دقایق میانی نیمه اول، آن هم بعد از زدن دو گل پیاپی، هنوز به آدم احساس دلپیچه دست میدهد! در چنین شرایطی که میلیونها ایرانی به انضمام 11 بازیکن داخل میدان (حساب احمدرضا عابزاده را جدا کنید) حسابی قافیه را باخته بودند و حتی خوشبینترینها هم عالم خوشبینی را رها کرده و با حرص و جدیت تمام مشغول ناخن جویدن و چلاندن جوشهای صورت بودند، ناگهان «پیتر هور» در قالب یک فرشته نجات در زمین چمن استادیوم ظاهر شد و با پاره کردن تور دروازه ایران ورق را به نفع شاگردان ویهرا برگرداند. روحیه به اردوی تیم ما برگشت، پشتکهای معروف عابدزاده کار خودش را کرد و بعد از انتظاری بیست ساله ما از حمل بار سنگین نرفتن به جامجهانی فارغ شدیم. چه کسی در آن لحظات طونانی و پرهراس میتوانست لطفی به این بزرگی در حق ما بکند؟ چه اتفاقی باعث میشد تیم ایران بتواند لحظهای از زیر فشار توامان حملات استرالیاییها و فریادهای هوادارانشان خودش را بیرون بکشد و نفسی تازه کند؟
«پیتر هور» که بود؟
اما این فرشته نجات که در آن لحظات میخواستیم سر به تنش نباشد و بعدها به حکمت حضورش پیبردیم چه کسی است و چرا این کار را کرد؟ «پیتر مایکل هاوارد» یا «پیتر هور»، با نام مستعار SHOK، فرد 52 سالهای از خطه سرسبز و کانگوروپرور استرالیا و مبتلا به بیماری اسکیزوفرنیا. از دوران کودکی نامبرده متأسفانه اطلاعات دندانگیری در دسترس نیست و طبعاً پیدا کردن شماره تماس یا ایمیل روانکاو شخصی او هم از عهده ما خارج است، اما زندگی پرفرازونشیبی که پشتسر گذاشته، چنین شخصیتی از وی برملا میکند: نمونه بارز یک آدم ناراحت و آشوبگر. «هور» به تبع بیماری روانی آزاردهندهاش هر لحظه به شکل بت عیار و هر دم به لباسی دگر در میآمد و هرجا بساط مراسم جشن و سرور و مسابقهای برپا بود، با حضور ضربتی و کارهای عجیبش مأموران حفاظتی آنجا را خون به جگر میکرد. کافیست نگاهی گذرا به نامه اعمالش بیندازید تا بفهمید استاد در دوران اوجش (!) دست کمی از یک زلزله هشت ریشتری نداشته، او تا قبل از دیدار استرالیا و ایران شهرت چندانی نداشت و به عنوان یک آشوبگر صرفاً محلی و تخممرغ دزد (!) شناخته میشد اما بعد از حرکت معروفش در آخرین دیدار معروف شد.
کارنامه اعمال استاد پیتر هور !
استاد رزومه عجیب و درخشانی دارد. وی تنها به مسابقات ورزشی قناعت نکرده و کل یوم هر کجا که محفلی با صفا بر پا بوده، با ژانگولرهایش حسابی حضار را به فیض رسانده؛ آن هم با برنامههای شاد و مفرح و غیرتکراری، نگاهی به گزیدهای از رزومه استاد بیندازید، شاید شما هم مشتری شدید و برای نشاط بخشیدن به مراسم تولد و ازدواجتان از وی دعوت به عمل آوردید:
تولد یک ستاره: 4 نوامبر 1997. نقطه شروع زندگی حرفهای پرفرازونشیب پیتر با دویدن میان پیست اسبدوانی مسابقات ملبورن
شمایل یک حماسهساز: روز واقعه: 29 نوامبر 1997 یا همان هشت آذر خودمان. هور از میان تماشاگران به زمین مسابقه میپرد و قسمت بالایی تور دروازه ایران را پاره میکند. بازی برای دقایق طولانی متوقف میشود.
شادی آفرین مجالس: 30 ژانویه 2000 فینال مسابقات مهم تنیس اوپن استرالیا بین آندره آغاسی و یوگنی کافلنیکف، هور به وسط زمین مسابقه میدود، کمی حرکات شادی آفرین از خودش ساطع میکند و از روی تور میپرد!
موزیسین میشود: 1 اکتبر 2000 کارهای استاد به مرور خفنتر میشود. این بار در جریان رقابتهای المپیک سیدنی و هنگام برگزاری دوی ماراتن که یکی از نمادهای همیشگی المپیک است. هور با یک ساز بادی استرالیایی وارد معرکه میشود و بعد از کمی اخلال در مراسم، فلنگ را میبندد.
دوستی خاله خرسه: ژوییه 2002 هور در تلاش است برگ جدیدی در دوران حرفهای خود ورق بزند. برگ فتوت و جوانمردی! او با حضور در یک کمپ نگهداری پناهنگان موجبات فرار 35 نفر از آنها را فراهم میکند، اما پناهندگان بخت برگشته از چاله با مخ به درون چاه سقوط میکنند و بدون آب و غذا و درحالی که دمای هوا دو درجه زیر صفر است است، در بیابان رها میشوند! هور به خاطر این حرکت خطرناک سه ماه آب خنک نوش جان میکند.
کودک درون آزاد میشود: این یکی توسط اعضای تحریریه به عنوان کار برگزیده استاد انتخاب و شایسته دریافت گوی زرین شناخته شد. 1 مارس 2006 و در جریان دیدار دو تیم نیوکاسل نایتز و پاراماتا ایلس، هور با قفسی پراز گربه (!) و با یک سه چرخه (!) وارد زمین میشود و توپ را شوت میکند.
فعالیتهای آکادمیک: 19 آوریل 2007 عین خروس بیمحل وارد دانشگاه کوئینزلد میشود و پا برهنه میپرد وسط یک سخنرانی با محوریت مطالعات رسانهای، آن هم با داد و هوار.
بدلکاری: یکی از آخرین حضورهای استاد در انظار عمومی در سپتامبر 2011 اتفاق افتاد، هور در حین برگزاری یک فستیوال موسیقی به روی صحنه پرید و خودش را به ست درامز روی صحنه کوباند!
اگر با خواندن نامه اعمال هور به این فکر افتادهاید که چرا پلیس وی را دستگر و از طریق اعزام او به هلفدانی(!) اعمال قانونش نمیکند، عجله نکنید، پاسخ سوالتان همین پایین است.
مقدماتی جامجهانی 98 فرانسه بود که «هور» شهرتش جهانگیر شد و شیرین کاریهایش روند سریع و روبه رشدی را آغاز کرد. آخرین حرکت عجیب او در انظار عمومی برمیگردد به اردیبهشت ماه سال جاری در جریان برگزاری یک کنسرت و بعد از آن جریان بود که وی بعد از سالها تلاش در عرصه شهرآشوبی و برهم زدن نظم عمومی و کسب موفقیتهای پیاپی در این عرصه، سرانجام به اجبار بازنشسته و توسط مامورانی با البسه سفید به یک آسایشگاه روانی در شهر نیوکاسل استرالیا برده شد و این روزها دوران میانسالیاش را در حیاط آسایشگاه سپری نموده و احتمالا برای فرار از روزمرگی و افسردگی، گذشته پرهیجانش را مرور میکند!