زمانی که پس از سه دهه حضور در سه کابینه و در دست گرفتن سکان وزارتخانههای مهمی همچون نفت و نیرو از مسوولیتهای دولتی کنار رفت، بدون راننده حتی خیابانهای تهران را به خوبی نمیشناخت. مسوولیتهای دولتی مجالی برای پیگیری مسائل شخصیاش نگذاشته بود و برای او حتی تردد در شهر مشکل بود.
تکنوکرات سرشناس نفتی، این روزها همه کارهایش را به تنهایی انجام میدهد. در را به روی مهمانان میگشاید، تلفنها را خودش پاسخ میدهد، دستنوشتههایش را خودش تایپ میکند و گفتوگوها را شخصاً ویرایش میکند.
خلاصه ای از گفتگوی تجارت فردا با بیژن نامدار زنگنه را در ادامه می خوانید:
* من وارد منازعات روشنفکری نمیشوم و بیشتر ترجیح میدهم در مورد مسائل امروز و فردای نفت صحبت کنم. برای من مهمتر این است که از صندوق توسعه ملی صحبت کنم و در مورد مظلومیت مقوله توسعه در کشور بگویم تا اینکه در گذشته بمانم یا فقط بحثی تاریخی را نبش قبر کنم.
* هدف ملی شدن نفت در ایران این بود که مالکیت مخازن و تاسیسات نفتی به دست ملت ایران بیفتد. من فکر میکنم آقای مصدق و دوستان وی همان موقع هم میدانستند که اداره تاسیسات نفت توسط ایرانیها ممکن نیست. مدافعان ملی شدن صنعت نفت به دنبال این بودند که مالکیت مخازن نفتی را از دست خارجیها بیرون بیاورند و فکر میکردند اگر اینگونه شود درآمد دولت ایران از محل فروش نفت خیلی بالا خواهد رفت و از این طریق میتوانند مردم را سعادتمند کنند. به همین دلیل است که در اولین عبارت قانون ملی شدن صنعت نفت نوشتهاند «به نام سعادت ملت ایران». به هرحال درآمد کشور بعد از جریان سال ۳۱ و سال ۳۲ و ملی شدن به طور جدی از فروش نفت بالا رفت.
* در اوایل دهه ۱۹۶۰ یعنی ۱۰ سال بعد از ملی شدن نفت در ایران، نهضت جدیدی به نام اوپک شکل گرفت. اوپک، شورش و شلوغی و بگیر و ببند نداشت اما در هر حال نهضتی بود که توسط کشورهای جهان سومی و علیه کمپانیهای بزرگ نفتی شکل گرفت. اوپک پس از جریان ملی شدن نفت به وجود آمد. شاید بتوان گفت مهمترین انگیزه شکلگیری اوپک، افزایش قیمت بود و کشورها دنبال این بودند که قیمت نفت را بالا ببرند. دولتها میگفتند این (نفت) خون ملتهای ماست و حق این مردم دارد ضایع میشود. به این ترتیب با فعالیتهای اوپک قیمت نفت از دو و سه دلار در سال ۱۹۷۳ به ۱۰ دلار رسید که برای بازار نفت یک جهش اساسی بود. از این به بعد کشورهای تولیدکننده نفت، دوره جدیدی را تجربه کردند که باز هم مبتنی بر افزایش قیمت نفت در بازارهای جهانی بود.
* میخواهم بگویم در همه دورانهایی که یاد کردم یعنی نه در دوران ملی شدن نفت، نه در دوران ستیز کشورهای نفتخیز که باز قیمتها بالا رفت و نه در دوران تعامل که قیمتها بالاتر از ۱۰۰ دلار افزایش یافت، هیچ گاه سعادت ملتها تامین نشد. در تمام این سالها سیاستمداران ما فکر میکردند اگر ابتکار عمل در مورد قیمت نفت و مالکیت مخازن نفتی و اداره تاسیسات نفتی، دست خودمان باشد ملت ایران سعادتمند میشود اما در طول این همه سال که مبارزه کردیم و برای ملی شدن نفت جنگیدیم، دیدیم که هیچ گاه ملت ایران سعادتمند نشد. هیچکس در خواب نمیدید که قیمت نفت به ۱۰۰ دلار و ۱۲۰ دلار و ۱۴۰ دلار برسد اما رسید و باز هم سعادت مردم ما تامین نشد.
* نفت از نظر من نعمت است. هیچ گاه نفت را نقمت نمیدانم اما مدیریت منابع حاصل از نفت است که نعمت به بار میآورد یا آن را تبدیل به نقمت میکند. برای سالهای طولانی روشنفکران، نخبگان و فرهیختگان کشور و همه جهان سوم بر موضوع قیمت به اصطلاح عادلانه یا منصفانه برای نفت تاکید داشتند و به محض پایین آمدن قیمتها میگفتند حق ما و ملت ما خورده شده است. میگفتند خون ملت ما دارد از بین میرود.
*مصرفکنندگان غربی نفت دارند به ما زور میگویند و میخواهند به منابع طبیعی ارزان دسترسی داشته باشند و به قیمت فقیر شدن ما دارند غنی میشوند و از این دست صحبتها زیاد میشنیدیم و میخواندیم. اما با گذشت زمان و رسیدن قیمت نفت به بالای ۱۰۰ دلار دیدیم که مصرفکنندگان نفت حساسیتی روی قیمت نداشتند. مصداق این ادعا، وقایع چند سال گذشته در اقتصاد آمریکا و اروپاست. حتی یک اقتصاددان یا یک سیاستمدار شاخص، قیمت بالای نفت را مسبب وقوع بحران مالی اخیر اعلام نکرد.
* اکنون بحث تازهای در مقوله نفت و نفتخیزی و نفتفروشی مطرح شده است و طبق معمول، باز ما هستیم که آن را نفهمیدهایم یا خودمان را زدهایم به ندانستن. حرف تازه و پارادایم تازه، این است که مهمترین مولفه در توسعه، تغییر نگاه و پارادایم نسبت به درآمدهای نفتی است و تا این نگاه را جایگزین نکنیم، نفت و درآمدهای سرشار نفتی، باعث سعادت ما نمیشود.
*در معنای اقتصادیاش رشد مستمر و شتابان اقتصادی همان سعادت است. این خیلی عجیب است که کشورهایی در همسایگی ما بدون داشتن موهبت نفت، رشد اقتصادی هشتدرصدی و بیشتر دارند و ما با این همه نعمت و موهبت خدادادی رشد اقتصادی بسیار پایین داریم. اجازه بدهید رک و صریح نکتهای را مطرح کنم. عارضه اقتصاد ما نفت نیست. عارضه اقتصاد ما مدیریت غلط بر درآمدهای حاصل از فروش نفت است.
* توزیع منابع نفتی میان مردم میتواند در چارچوب اقتصاد سیاسی به نفع بخش اندکی از مردم و یک جریان سیاسی باشد اما به نفع اقتصاد و توسعه کشور نیست. چرا دم از عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی میزنیم اما امروز نمیتوانیم قیمت مواد غذایی را برای فرودستان جامعه متناسب با درآمد آنها نگه داریم؟
* امروز مطالبه مردم این است که صدها میلیارد دلار درآمد نفتی خرج چه شد؟ جوان امروز میپرسد اگر این همه درآمد داشتیم، چرا وضع امروز ما این است؟ بدترین آفت امروز، نوع نگاهی است که دولت به مقوله نفت دارد. دولت به نفت به مثابه درآمد نگاه میکند و میخواهد ستون درآمدهایش را با پول نفت پر کند و برای ستون هزینه هم، نقشههای زیادی کشیده است. وقتی به نفت به مثابه درآمد نگاه شود، نتیجه همین وضعیت فعلی اقتصاد ما میشود.
* در سال ۱۳۷۸ زمانی که برنامه سوم توسعه نهایی شد، به دنبال این بودیم که دست دولت را از درآمدهای نفتی کوتاه کنیم. سعی کردیم پارادایم تازهای جایگزین کنیم که به نفت به عنوان منبع درآمد نگاه نشود. پارادایم تخصیص منابع را تغییر دادیم و تلاش کردیم بگوییم نفت درآمد نیست، نفت ثروت است. ثروت زیرزمینی بیننسلی تجدیدناپذیری است که به همه مردم تعلق دارد و الزاماً باید به ایجاد سرمایههای مولد تجدیدپذیر روی زمینی تبدیل شود. یعنی صرف توسعه کشور بشود. به این دلیل حساب ذخیره را ایجاد کردیم. در آن شرایط، قیمت نفت ۱۴ دلار بود و دولت وقت تصمیم گرفت بخشی از درآمدهای نفتی را در صندوق ذخیره ارزی ذخیره کند. هدف این بود که از محل منابع ذخیرهشده، به بخش خصوصی وام بدهیم و تاکید داشتیم که منابع به سمت طرحهای توسعهای برونگرا هدایت شود. یعنی تولیدی که صادراتمحور باشد. واقعاً هدف ما این بود که دست دولت را از منابع نفتی کوتاه کنیم تا هم بزرگ شدن بخش خصوصی محقق شود و هم از بزرگ شدن بیشتر دولت جلوگیری کنیم. به همین دلیل بود که وقتی آقای خاتمی دولت را تحویل داد، بیش از ۱۰ میلیارد دلار در صندوق ذخیره ارزی منابع انباشته شده بود.
* مایه تاسف است که این روزها هیچ آماری از منابع حساب ذخیره ارزی در اختیار مردم قرار داده نمیشود.
* هیچ دولتی به اندازه دولت فعلی به هزینه کردن درآمدهای نفتی اعتیاد نداشته است. هیچ دولتی هم تا این اندازه به توزیع درآمدهای نفتی علاقه نداشته وحتی اگر بخواهیم به مسائل نگاه مثبت داشته باشیم باز هم توجیهی وجود ندارد که به توصیه اقتصاددانان عمل نکنیم و به دست خود، درآمدهای نفتی را توزیع کنیم. در اثر رفتار همین دولت است که امروز همه متوجه شدهاند باید مباشرت دولت در هزینهکرد مستقیم درآمدهای نفتی کاملاً محدود شود. در این صورت نفت نمیتواند عامل توسعه در کشور باشد.
* خیلی صریح بگویم که امروز دیگر اعتقاد ندارم دولت از محل درآمدهای نفتی حتی باید مبالغ بزرگی را صرف هزینههای عمرانی کند. شرایط باید به گونهای باشد که منابع ذخیرهشده در صندوق ذخیره ارزی یا صندوق توسعه ملی تنها و تنها صرف تامین منابع مالی بخش خصوصی شود. راه درست این است که منابع مازاد نفتی با منابع سرمایهگذاری خارجی تلفیق شده و به صورت ارزی به عنوان تسهیلات به بخش خصوصی داده شود و به صورت ارزی هم پس گرفته شود و ضرورت دارد که بخش خصوصی به صادرات توجه کند و نگاه برونگرا داشته باشد.
*منابع مالی ناشی از فروش نفت نباید به شبهدولت و نهادهای انحصاری داده شود. در این صورت میشود امیدوار بود که نفت به عاملی برای توسعه تبدیل شود. در این صورت نفت میتواند موجب شتاب در توسعه اقتصادی و بالا رفتن سطح اشتغال و رفاه مردم شود.
* دولت میتواند با تلفیق منابع صندوق توسعه ملی با سرمایهگذاریها و نیز با افزودن اخذ وامهای خارجی به آنها، البته در شرایط خوب و مناسب بینالمللی، به راحتی در کشور تحرک ایجاد کند، توسعه بیافریند و کشور را در مسیر پیشرفت قرار دهد. فراموش نکنیم که صنعت نفت اولین و مزیتدارترین بخشی است که میتواند از منابع خارجی استفاده کند و چرا این کار را نکند؟ به نظر من حتی باید دست صنعت نفت را از منابع صندوق توسعه هم دور نگه داشت بنابراین میشود منابع ذخیرهشده را صرف دیگر بخشها کرد. باید از درآمدهای نفتی برای بالا بردن سرعت توسعه استفاده کنیم نه اینکه این بخش عاملی برای کوچک ماندن و رشد نکردن بخش خصوصی شود.
* بعضیها میگویند ۳۰ سال است که تحریم داشتهایم، حتی اگر بپذیریم که ۳۰ سال است با معضل تحریم مواجهایم پس نباید غافلگیر شده باشیم. اما موضوع این است که به بهانه تحریم، سوءمدیریتها پوشانیده میشود. اگر تحریمها مهم است، آنهایی که میگفتند کاغذپاره و ورقپاره است، باید جواب دهند. ما که هیچوقت نگفتیم تحریمها ورقپاره است. به هرحال تحریم نباید پوششی برای سوءمدیریت و کمکاری باشد.
* متاسفانه این دولت، ظرف سالهای گذشته دهها میلیارد دلار درآمد نفتی را خرج واردات کرد درحالی که میتوانست با پشتوانه این منابع، به بهترین شکل، چرخ توسعه را به گردش در آورد. پول و منابع ملی را نباید هدر داد. اگر نمیشود خرج توسعه کرد، خب نگهاش دارید. چرا میروید خرج کارهای دیگر میکنید؟ پرتقال مصری و سیب لبنانی و این همه واردات برای چه بود؟ من به سیاست خودکفایی اعتقاد ندارم. به جایگزینی واردات اعتقاد ندارم و معتقدم باید سیاست تراز بازرگانی مثبت از طریق صادرات غیرنفتی داشته باشیم و برای رسیدن به آن باید برنامهریزی کنیم، کارآفرینان را تشویق کنیم، بخش خصوصی واقعی را نشاط ببخشیم، انگیزه بدهیم نه اینکه بخش خصوصی واقعی را ناامید کنیم.
* آدمهایی میشناسیم که زمانی چیزی نداشتند اما یکباره مولتیمیلیاردر شدهاند بعد میبینید همینها به افرادی و گروههایی وصل هستند. واقعیت این است که فساد در سیستم اقتصادی ما خیلی زیاد شده و این برای کشور فاجعه درست میکند.
* هر کسی که در انتخابات ریاستجمهوری شرکت میکند باید نسبت خودش را با چشمانداز تعریف کند. درحال حاضر فضای چشمانداز به طور کامل فراموش شده است.
* ما یک عده افراد حرفهای سیاسی داریم که متاسفانه درک درستی از توسعه ندارند. حس ندارند، لمسش نمیکنند، حسش نمیکنند. فقط تغییرات سیاسی را حس میکنند ولی توسعه را حس نمیکنند. بهترین مصداقش سیاستهای اصل ۴۴ و ابلاغیه سند چشمانداز است. عالیترین مقام کشور ابلاغیه صادر کردهاند ولی میبینیم که اهالی سیاست اصولاً چنین دغدغهای ندارند. بنابراین مطبوعات باید این موضوع را به عنوان مطالبه مطرح کنند. خیلیها که ممکن است با خیلی از افکار ما موافق نباشند، این را تایید میکنند. آموزش و پروش باید پیگیری کند، مطبوعات باید پیگیری کنند، مجلس باید پیگیری کند. در انتخابات ریاستجمهوری به نامزدهای انتخاباتی باید بگویند در مورد چشمانداز میخواهید چهکار کنید؟ کلیگویی نکنید، ببینید چشمانداز طوری نوشته شده است که جلوی کلیگویی را میبندد.
*به یاد میآورم آقای احمدینژاد در سالهای نخست ریاستجمهوری خود در باب موضوع چشمانداز، با انتقاد از تنظیمکنندگان آن در مجمع تشخیص مصلحت نظام، اظهار کردند این افراد به سبب آنکه از ظرفیتهای ملت ایران آگاهی نداشتهاند، تحقق اهداف سند چشمانداز را در دورهای ۲۰ساله پیشبینی کردهاند، در حالی که این دولت بسیار پیش از آن زمان، به اهداف آن دست خواهد یافت. بدین معنی که ایران و ایرانی در زمانی زودتر از ۱۴۰۴ به اهداف چشمانداز نایل خواهند شد و آرزوهای نهفته در این سند بسیار زودتر از زمان مقرر محقق خواهند شد. اکنون که وارد دهمین سال ابلاغ سند چشمانداز میشویم و قریب هشت سال مدیریت اجرایی کشور هم در اختیار دولت فعلی بوده است، مجالی بسیار ضروری و مهم برای ارزیابی موقعیت سند چشمانداز در کارنامه دولت کنونی فراهم آمده است و دولت باید پاسخ دهد که با اتکا به ظرفیتهای یادشده، تا چه اندازه، ایران و ایرانیان را به اهداف و تصویری که در سند چشمانداز برای سال ۱۴۰۴ ترسیم شده، نزدیک کرده است. ۹ سال گذشت. به کجا رسیدهایم؟
* من وقتی در وزارت نفت بودم ۷۰ درصد وقتم را روی عسلویه گذاشتم. این نبود که کارتابل به من بگوید چه کنم، من خودم تصمیم میگرفتم که این کارها را باید انجام دهم و ۷۰ درصد وقتم را روی آن گذاشتم، چون میدانستم آینده ایران در توسعه پارس جنوبی است. برایش وقت میگذاشتم، خودم مدیریتش میکردم، کار دیگری اگر بود میگذاشتم کنار. واقعاً آن روزها پارس جنوبی افتخار توسعه در کشور بود. ما فقط در عسلویه و بندر امام ۷۰ تا ۸۰ هزار شغل ایجاد کردیم. بنابراین با قاطعیت میگویم رسیدن به چشمانداز را باید اولویت همه مسائل کرد. توسعه باید همه دغدغه کشور باشد.
تکنوکرات سرشناس نفتی، این روزها همه کارهایش را به تنهایی انجام میدهد. در را به روی مهمانان میگشاید، تلفنها را خودش پاسخ میدهد، دستنوشتههایش را خودش تایپ میکند و گفتوگوها را شخصاً ویرایش میکند.
خلاصه ای از گفتگوی تجارت فردا با بیژن نامدار زنگنه را در ادامه می خوانید:
* من وارد منازعات روشنفکری نمیشوم و بیشتر ترجیح میدهم در مورد مسائل امروز و فردای نفت صحبت کنم. برای من مهمتر این است که از صندوق توسعه ملی صحبت کنم و در مورد مظلومیت مقوله توسعه در کشور بگویم تا اینکه در گذشته بمانم یا فقط بحثی تاریخی را نبش قبر کنم.
* هدف ملی شدن نفت در ایران این بود که مالکیت مخازن و تاسیسات نفتی به دست ملت ایران بیفتد. من فکر میکنم آقای مصدق و دوستان وی همان موقع هم میدانستند که اداره تاسیسات نفت توسط ایرانیها ممکن نیست. مدافعان ملی شدن صنعت نفت به دنبال این بودند که مالکیت مخازن نفتی را از دست خارجیها بیرون بیاورند و فکر میکردند اگر اینگونه شود درآمد دولت ایران از محل فروش نفت خیلی بالا خواهد رفت و از این طریق میتوانند مردم را سعادتمند کنند. به همین دلیل است که در اولین عبارت قانون ملی شدن صنعت نفت نوشتهاند «به نام سعادت ملت ایران». به هرحال درآمد کشور بعد از جریان سال ۳۱ و سال ۳۲ و ملی شدن به طور جدی از فروش نفت بالا رفت.
* در اوایل دهه ۱۹۶۰ یعنی ۱۰ سال بعد از ملی شدن نفت در ایران، نهضت جدیدی به نام اوپک شکل گرفت. اوپک، شورش و شلوغی و بگیر و ببند نداشت اما در هر حال نهضتی بود که توسط کشورهای جهان سومی و علیه کمپانیهای بزرگ نفتی شکل گرفت. اوپک پس از جریان ملی شدن نفت به وجود آمد. شاید بتوان گفت مهمترین انگیزه شکلگیری اوپک، افزایش قیمت بود و کشورها دنبال این بودند که قیمت نفت را بالا ببرند. دولتها میگفتند این (نفت) خون ملتهای ماست و حق این مردم دارد ضایع میشود. به این ترتیب با فعالیتهای اوپک قیمت نفت از دو و سه دلار در سال ۱۹۷۳ به ۱۰ دلار رسید که برای بازار نفت یک جهش اساسی بود. از این به بعد کشورهای تولیدکننده نفت، دوره جدیدی را تجربه کردند که باز هم مبتنی بر افزایش قیمت نفت در بازارهای جهانی بود.
* میخواهم بگویم در همه دورانهایی که یاد کردم یعنی نه در دوران ملی شدن نفت، نه در دوران ستیز کشورهای نفتخیز که باز قیمتها بالا رفت و نه در دوران تعامل که قیمتها بالاتر از ۱۰۰ دلار افزایش یافت، هیچ گاه سعادت ملتها تامین نشد. در تمام این سالها سیاستمداران ما فکر میکردند اگر ابتکار عمل در مورد قیمت نفت و مالکیت مخازن نفتی و اداره تاسیسات نفتی، دست خودمان باشد ملت ایران سعادتمند میشود اما در طول این همه سال که مبارزه کردیم و برای ملی شدن نفت جنگیدیم، دیدیم که هیچ گاه ملت ایران سعادتمند نشد. هیچکس در خواب نمیدید که قیمت نفت به ۱۰۰ دلار و ۱۲۰ دلار و ۱۴۰ دلار برسد اما رسید و باز هم سعادت مردم ما تامین نشد.
* نفت از نظر من نعمت است. هیچ گاه نفت را نقمت نمیدانم اما مدیریت منابع حاصل از نفت است که نعمت به بار میآورد یا آن را تبدیل به نقمت میکند. برای سالهای طولانی روشنفکران، نخبگان و فرهیختگان کشور و همه جهان سوم بر موضوع قیمت به اصطلاح عادلانه یا منصفانه برای نفت تاکید داشتند و به محض پایین آمدن قیمتها میگفتند حق ما و ملت ما خورده شده است. میگفتند خون ملت ما دارد از بین میرود.
*مصرفکنندگان غربی نفت دارند به ما زور میگویند و میخواهند به منابع طبیعی ارزان دسترسی داشته باشند و به قیمت فقیر شدن ما دارند غنی میشوند و از این دست صحبتها زیاد میشنیدیم و میخواندیم. اما با گذشت زمان و رسیدن قیمت نفت به بالای ۱۰۰ دلار دیدیم که مصرفکنندگان نفت حساسیتی روی قیمت نداشتند. مصداق این ادعا، وقایع چند سال گذشته در اقتصاد آمریکا و اروپاست. حتی یک اقتصاددان یا یک سیاستمدار شاخص، قیمت بالای نفت را مسبب وقوع بحران مالی اخیر اعلام نکرد.
* اکنون بحث تازهای در مقوله نفت و نفتخیزی و نفتفروشی مطرح شده است و طبق معمول، باز ما هستیم که آن را نفهمیدهایم یا خودمان را زدهایم به ندانستن. حرف تازه و پارادایم تازه، این است که مهمترین مولفه در توسعه، تغییر نگاه و پارادایم نسبت به درآمدهای نفتی است و تا این نگاه را جایگزین نکنیم، نفت و درآمدهای سرشار نفتی، باعث سعادت ما نمیشود.
*در معنای اقتصادیاش رشد مستمر و شتابان اقتصادی همان سعادت است. این خیلی عجیب است که کشورهایی در همسایگی ما بدون داشتن موهبت نفت، رشد اقتصادی هشتدرصدی و بیشتر دارند و ما با این همه نعمت و موهبت خدادادی رشد اقتصادی بسیار پایین داریم. اجازه بدهید رک و صریح نکتهای را مطرح کنم. عارضه اقتصاد ما نفت نیست. عارضه اقتصاد ما مدیریت غلط بر درآمدهای حاصل از فروش نفت است.
* توزیع منابع نفتی میان مردم میتواند در چارچوب اقتصاد سیاسی به نفع بخش اندکی از مردم و یک جریان سیاسی باشد اما به نفع اقتصاد و توسعه کشور نیست. چرا دم از عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی میزنیم اما امروز نمیتوانیم قیمت مواد غذایی را برای فرودستان جامعه متناسب با درآمد آنها نگه داریم؟
* امروز مطالبه مردم این است که صدها میلیارد دلار درآمد نفتی خرج چه شد؟ جوان امروز میپرسد اگر این همه درآمد داشتیم، چرا وضع امروز ما این است؟ بدترین آفت امروز، نوع نگاهی است که دولت به مقوله نفت دارد. دولت به نفت به مثابه درآمد نگاه میکند و میخواهد ستون درآمدهایش را با پول نفت پر کند و برای ستون هزینه هم، نقشههای زیادی کشیده است. وقتی به نفت به مثابه درآمد نگاه شود، نتیجه همین وضعیت فعلی اقتصاد ما میشود.
* در سال ۱۳۷۸ زمانی که برنامه سوم توسعه نهایی شد، به دنبال این بودیم که دست دولت را از درآمدهای نفتی کوتاه کنیم. سعی کردیم پارادایم تازهای جایگزین کنیم که به نفت به عنوان منبع درآمد نگاه نشود. پارادایم تخصیص منابع را تغییر دادیم و تلاش کردیم بگوییم نفت درآمد نیست، نفت ثروت است. ثروت زیرزمینی بیننسلی تجدیدناپذیری است که به همه مردم تعلق دارد و الزاماً باید به ایجاد سرمایههای مولد تجدیدپذیر روی زمینی تبدیل شود. یعنی صرف توسعه کشور بشود. به این دلیل حساب ذخیره را ایجاد کردیم. در آن شرایط، قیمت نفت ۱۴ دلار بود و دولت وقت تصمیم گرفت بخشی از درآمدهای نفتی را در صندوق ذخیره ارزی ذخیره کند. هدف این بود که از محل منابع ذخیرهشده، به بخش خصوصی وام بدهیم و تاکید داشتیم که منابع به سمت طرحهای توسعهای برونگرا هدایت شود. یعنی تولیدی که صادراتمحور باشد. واقعاً هدف ما این بود که دست دولت را از منابع نفتی کوتاه کنیم تا هم بزرگ شدن بخش خصوصی محقق شود و هم از بزرگ شدن بیشتر دولت جلوگیری کنیم. به همین دلیل بود که وقتی آقای خاتمی دولت را تحویل داد، بیش از ۱۰ میلیارد دلار در صندوق ذخیره ارزی منابع انباشته شده بود.
* مایه تاسف است که این روزها هیچ آماری از منابع حساب ذخیره ارزی در اختیار مردم قرار داده نمیشود.
* هیچ دولتی به اندازه دولت فعلی به هزینه کردن درآمدهای نفتی اعتیاد نداشته است. هیچ دولتی هم تا این اندازه به توزیع درآمدهای نفتی علاقه نداشته وحتی اگر بخواهیم به مسائل نگاه مثبت داشته باشیم باز هم توجیهی وجود ندارد که به توصیه اقتصاددانان عمل نکنیم و به دست خود، درآمدهای نفتی را توزیع کنیم. در اثر رفتار همین دولت است که امروز همه متوجه شدهاند باید مباشرت دولت در هزینهکرد مستقیم درآمدهای نفتی کاملاً محدود شود. در این صورت نفت نمیتواند عامل توسعه در کشور باشد.
* خیلی صریح بگویم که امروز دیگر اعتقاد ندارم دولت از محل درآمدهای نفتی حتی باید مبالغ بزرگی را صرف هزینههای عمرانی کند. شرایط باید به گونهای باشد که منابع ذخیرهشده در صندوق ذخیره ارزی یا صندوق توسعه ملی تنها و تنها صرف تامین منابع مالی بخش خصوصی شود. راه درست این است که منابع مازاد نفتی با منابع سرمایهگذاری خارجی تلفیق شده و به صورت ارزی به عنوان تسهیلات به بخش خصوصی داده شود و به صورت ارزی هم پس گرفته شود و ضرورت دارد که بخش خصوصی به صادرات توجه کند و نگاه برونگرا داشته باشد.
*منابع مالی ناشی از فروش نفت نباید به شبهدولت و نهادهای انحصاری داده شود. در این صورت میشود امیدوار بود که نفت به عاملی برای توسعه تبدیل شود. در این صورت نفت میتواند موجب شتاب در توسعه اقتصادی و بالا رفتن سطح اشتغال و رفاه مردم شود.
* دولت میتواند با تلفیق منابع صندوق توسعه ملی با سرمایهگذاریها و نیز با افزودن اخذ وامهای خارجی به آنها، البته در شرایط خوب و مناسب بینالمللی، به راحتی در کشور تحرک ایجاد کند، توسعه بیافریند و کشور را در مسیر پیشرفت قرار دهد. فراموش نکنیم که صنعت نفت اولین و مزیتدارترین بخشی است که میتواند از منابع خارجی استفاده کند و چرا این کار را نکند؟ به نظر من حتی باید دست صنعت نفت را از منابع صندوق توسعه هم دور نگه داشت بنابراین میشود منابع ذخیرهشده را صرف دیگر بخشها کرد. باید از درآمدهای نفتی برای بالا بردن سرعت توسعه استفاده کنیم نه اینکه این بخش عاملی برای کوچک ماندن و رشد نکردن بخش خصوصی شود.
* بعضیها میگویند ۳۰ سال است که تحریم داشتهایم، حتی اگر بپذیریم که ۳۰ سال است با معضل تحریم مواجهایم پس نباید غافلگیر شده باشیم. اما موضوع این است که به بهانه تحریم، سوءمدیریتها پوشانیده میشود. اگر تحریمها مهم است، آنهایی که میگفتند کاغذپاره و ورقپاره است، باید جواب دهند. ما که هیچوقت نگفتیم تحریمها ورقپاره است. به هرحال تحریم نباید پوششی برای سوءمدیریت و کمکاری باشد.
* متاسفانه این دولت، ظرف سالهای گذشته دهها میلیارد دلار درآمد نفتی را خرج واردات کرد درحالی که میتوانست با پشتوانه این منابع، به بهترین شکل، چرخ توسعه را به گردش در آورد. پول و منابع ملی را نباید هدر داد. اگر نمیشود خرج توسعه کرد، خب نگهاش دارید. چرا میروید خرج کارهای دیگر میکنید؟ پرتقال مصری و سیب لبنانی و این همه واردات برای چه بود؟ من به سیاست خودکفایی اعتقاد ندارم. به جایگزینی واردات اعتقاد ندارم و معتقدم باید سیاست تراز بازرگانی مثبت از طریق صادرات غیرنفتی داشته باشیم و برای رسیدن به آن باید برنامهریزی کنیم، کارآفرینان را تشویق کنیم، بخش خصوصی واقعی را نشاط ببخشیم، انگیزه بدهیم نه اینکه بخش خصوصی واقعی را ناامید کنیم.
* آدمهایی میشناسیم که زمانی چیزی نداشتند اما یکباره مولتیمیلیاردر شدهاند بعد میبینید همینها به افرادی و گروههایی وصل هستند. واقعیت این است که فساد در سیستم اقتصادی ما خیلی زیاد شده و این برای کشور فاجعه درست میکند.
* هر کسی که در انتخابات ریاستجمهوری شرکت میکند باید نسبت خودش را با چشمانداز تعریف کند. درحال حاضر فضای چشمانداز به طور کامل فراموش شده است.
* ما یک عده افراد حرفهای سیاسی داریم که متاسفانه درک درستی از توسعه ندارند. حس ندارند، لمسش نمیکنند، حسش نمیکنند. فقط تغییرات سیاسی را حس میکنند ولی توسعه را حس نمیکنند. بهترین مصداقش سیاستهای اصل ۴۴ و ابلاغیه سند چشمانداز است. عالیترین مقام کشور ابلاغیه صادر کردهاند ولی میبینیم که اهالی سیاست اصولاً چنین دغدغهای ندارند. بنابراین مطبوعات باید این موضوع را به عنوان مطالبه مطرح کنند. خیلیها که ممکن است با خیلی از افکار ما موافق نباشند، این را تایید میکنند. آموزش و پروش باید پیگیری کند، مطبوعات باید پیگیری کنند، مجلس باید پیگیری کند. در انتخابات ریاستجمهوری به نامزدهای انتخاباتی باید بگویند در مورد چشمانداز میخواهید چهکار کنید؟ کلیگویی نکنید، ببینید چشمانداز طوری نوشته شده است که جلوی کلیگویی را میبندد.
*به یاد میآورم آقای احمدینژاد در سالهای نخست ریاستجمهوری خود در باب موضوع چشمانداز، با انتقاد از تنظیمکنندگان آن در مجمع تشخیص مصلحت نظام، اظهار کردند این افراد به سبب آنکه از ظرفیتهای ملت ایران آگاهی نداشتهاند، تحقق اهداف سند چشمانداز را در دورهای ۲۰ساله پیشبینی کردهاند، در حالی که این دولت بسیار پیش از آن زمان، به اهداف آن دست خواهد یافت. بدین معنی که ایران و ایرانی در زمانی زودتر از ۱۴۰۴ به اهداف چشمانداز نایل خواهند شد و آرزوهای نهفته در این سند بسیار زودتر از زمان مقرر محقق خواهند شد. اکنون که وارد دهمین سال ابلاغ سند چشمانداز میشویم و قریب هشت سال مدیریت اجرایی کشور هم در اختیار دولت فعلی بوده است، مجالی بسیار ضروری و مهم برای ارزیابی موقعیت سند چشمانداز در کارنامه دولت کنونی فراهم آمده است و دولت باید پاسخ دهد که با اتکا به ظرفیتهای یادشده، تا چه اندازه، ایران و ایرانیان را به اهداف و تصویری که در سند چشمانداز برای سال ۱۴۰۴ ترسیم شده، نزدیک کرده است. ۹ سال گذشت. به کجا رسیدهایم؟
* من وقتی در وزارت نفت بودم ۷۰ درصد وقتم را روی عسلویه گذاشتم. این نبود که کارتابل به من بگوید چه کنم، من خودم تصمیم میگرفتم که این کارها را باید انجام دهم و ۷۰ درصد وقتم را روی آن گذاشتم، چون میدانستم آینده ایران در توسعه پارس جنوبی است. برایش وقت میگذاشتم، خودم مدیریتش میکردم، کار دیگری اگر بود میگذاشتم کنار. واقعاً آن روزها پارس جنوبی افتخار توسعه در کشور بود. ما فقط در عسلویه و بندر امام ۷۰ تا ۸۰ هزار شغل ایجاد کردیم. بنابراین با قاطعیت میگویم رسیدن به چشمانداز را باید اولویت همه مسائل کرد. توسعه باید همه دغدغه کشور باشد.