اعتدال: مروری بر خاطرات ابوالحسن رضوی، نماینده هفت دوره مجلس شورای ملی از دوره دهم تا شانردهم به نقل از سایت کتابخانه تاریخ اسلام و ایران
به تازگی خاطرات یکی از رجال شیراز که از دوره دهم تا شانزدهم، یعنی هفت دوره مداوم نماینده مجلس شورای ملی بوده منتشر شده است. این خاطرات کمترین فایده اش، مطالبی است که در باره تاریخ محل و منطقه خود بیان می کنند.
ابوالحسن رضوی (1282 ـ1374) از یک خانواده روحانی بود و خودش هم درس دین خوانده و ملبس به لباس آخوندی بود. اما چنان که می گوید حاکم فارس که شخصی به نام جلالی بود، به وی فهماند که حکومت در پی خلع او از لباس روحانی است. حاکم بعدی فارس هم که آهی بود مقدمات این کار را دنبال کرد. او که به توانایی های رضوی پی برده بود، تلاش کرد تا وی را لباس متحد الشکل پوشانده و به قول خودش شرایط را برای خدمت او در جامعه فراهم کند.
نکات جالبی در این کتاب هست که از آن جمله اشاره به طرح ترور رضاشاه از سوی شماری از خوانین بختیاری و قشقایی است که به دلایل نامعلومی طرح آنها کنسل می شود.
اطلاعاتی هم در باره رضاشاه و اخلاقیات وی دارد و مانند بسیاری دیگر ضمن آن که در یک مرحله از کارهای او ستایش می کند، رفتارهای آخر وی را مورد انتقاد قرار می دهد. مرور کردن روی نکات ریز و جالبی که در این اثر آمده ممکن نیست اما حکایت انتخاب شدن او از آباده برای دوره دهم، آن هم در حالی خودش خبر نداشته و ثبت نام هم نکرده، جالب است.
حکایت چنین است که آهی که مدتها به وی اصرار می کرده که از لباس روحانیت درآید، در ضمن وعده نمایندگی او را هم می داده است. وی می گوید که من به آهی گفتم که دنبال نمایندگی نیستم و مادر و پدرم هم از درآوردن لباس روحانیت مخالف هستند.
دو سه ماه مانده به انتخابات باز آهی با وی صحبت می کند اما او همچنان مخالف این ماجراست و روابطش را هم با وی کم می کند.
باز یک شب مرحوم آهی تلفن کرد که با شما کار واجبی دارم. وقتی به آنجا رفتم و پیاده روی معمول را شروع کردیم اظهار کردند که من برای نمایندگانی که در این دوره باید انتخاب شوند صورتی داده بودم که اسم شما هم در آن بود. ولی دستور داده اند که انتخابات را به همان صورت که بوده است شروع کنیم. یعنی تقریبا همان که بودند باقی باشند. ولی سه محل از محل های فارس خالی است که عبارتند از لارستان، فیروز آباد، و آباده. که از میان آنها وقتی از مردم آباده سوال شده است، ابراز تمایل کرده اند که شما را نماینده خود قرار دهند!... من به ایشان گفتم که چنین قراری نبود و قرار شد که در انتخابات اسمی از من به میان نیاید... حالا خواهشمندم به حاکم آباده دستور دهید یا انتخابات را متوقف سازد یا آن که دیگری را به جای من معرفی کند. در جواب من مدتی خندید و گفت: خیلی وسواس به خرج می دهید. ... انتخابات در شرف خاتمه است و الان رأی ها را می خوانند... دو روز بعد کاغذی از فرمانداری آباده رسید که شما با فلان قدر رأی از شهرستان آباده برای دهمین دوره قانونگذاری انتخاب شده اید.... من کاغذ را نزد والی بردم و گفتم... آمده ام اگر اجازه دهید در جواب، عدم قبول خود را اعلام کنم. ناگهان مانند اسپند از جای خود پرید و گفت: مگر می خواهی با آینده من و آینده خودتان بازی کنید؟ مگر ممکن است در دوران رضاشاه کسی به سمتی انتخاب شود و اظهار دارد که من حاضر برای همکاری نیستم....
آهی چند روز بعد به من گفت: برای شهربانی و برای من لباس روحانیت شما ایجاد مسوولیت می کند زیرا ممکن است کسی از خارج گزارش دهد که فلانی با این که به وکالت مجلس انتخاب شده همچنان در لباس روحانیت باقی است. در آن ایام مخصوصا راجع به لباس متحد الشکل فشار بسیاری وجود داشت، همچنان که هیچ یک از جوانان خانواده دار یا غیر آنها را نگذاشتند که در لباس روحانیت بمانند و همه را مجبور کرده بودند که لباس متحد الشکل بپوشند (ص 149 ـ151).
حکایت دور یازدهم هم جالب است. وی می گوید که مریض و در تهران بستری بوده که شاه وارد فارس می شود. در این وقت شاهزاده ابوالفتح میرزا والی بوده و حتی به امام جمعه وعده کرده بود که عصر آن روز با کلاه به دیدار شاه بیاید تا برای مجلس هم او را وکیل کنند. اما موضع گیری رضا شاه در این که همان نمایندگان سابق باشند و این که مگر آن ها چه عیبی دارند که با دیگری توافق کند او را از این کار منصرف کرده به امام جمعه هم می گوید که نیاید .
به نقل از کتاب: ما را به سخت جانی خود این گمان نبود / ابوالحسن رضوی / تاریخ چاپ: 1390 / ناشر: کتاب روشن