Quantcast
Channel: اعتدال
Viewing all articles
Browse latest Browse all 22413

«زندگی» با طعم پیازترشی

$
0
0
اعتدال: این نوشتار، نمایی از زندگی سنتی خانواده‌های ایرانی را به نمایش می‌گذارد که شاید امروزه در کمتر جایی شبیه آن هنوز وجود داشته باشد.

شرق نوشت: اعتقاد آقاجانم این بود که اگر به موقع مایحتاج خانه را فراهم کنی، هم می‌توانی جنس خوب بخری و هم ارزان و هم همیشه احتیاجات اولیه در خانه موجود است و نباید هرروز برای خرید بروی به دکان. دلایلش هم این بود که، دوست نداشت زن و بچه‌اش به بقالی و عطاری بروند که آن موقع خوب نبود زن برود خرید. دو، اینکه مامان خریدش خوب نبود و اهمیتی نمی‌داد که حتما بهترین جنس را بخرد. هرچه دستش می‌رسید و با هر قیمت می‌خرید. درست برعکس پدر که هفت قاپی را از پا برای بهترین خرید در می‌کرد تا بهترین و ارزان‌ترین را بخرد.

حتی یک‌بار سر پیری که مامان میهمان داشت و گیلاس هم نوبرانه بود و چون می‌دانست که شوهرش در این فصل سال به دو دلیل یکی اینکه گیلاس هنوز کام‌رس نشده و دیگر که ‌گران است، نمی‌خرد و مامان هم از میهمان‌ها رودربایستی داشت، خودش سلانه‌سلانه رفت و گیلاس خرید. آقاجان آن روز کار داشت و وسط روز به خانه آمد وقتی گیلاس‌ها را دید گفت: رفتی خرید؟ و چند دانه گیلاس را خورد و بدون حرف گفت: اسلامبولی و کج‌بیل را کجا گذاشتی؟ برای ساختمان لازم داریم و با «قادر» رفت زیرزمین تا آنها را بدهد ببرند سر ساختمان. از پله‌ها که بالا آمد قادر را روانه کرد و سرش را داخل آشپزخانه کرد و گفت بازهم که وسایل سرجایش نبود. از دست تو که همه چیز را جابه‌جا می‌کنی در ضمن خانم گیلاس‌هات هم مزه، دارت می‌داد و به دنبال قادر بیرون رفت.

حالا با این اوصاف باور می‌کنید که آدم دقیقی چون او می‌تواند همه چیز را به موقع بخرد و خانه را پر و پیمان کند. به محض اینکه احساس می‌کرد تابستان به پایان می‌رسد و حالا‌حالاست که باران ببارد. قبل از آن، با هواشناسی درونی‌خود، یک یا دو گونی پیاز تبریزی سفت و خوب می‌خرید و به خانه می‌فرستاد. مامان و دستیارش پیازها را جین و بین و آنها را به چند دسته تقسیم می‌کردند. اول سفت‌ها و درشت‌ها را جدا می‌کردند و توی آفتاب می‌چیدند گاهی هم برای اینکه در زمستان پیازها پوک نشود پیرموس را روشن می‌کردند و ته پیازها را لحظه‌ای روی آتش نگه می‌داشتند تا بسوزد و در زمستان جوانه نزند. آن‌وقت پیازهایی که کج و کوله یا احیانا خوب نبود را برای پیازداغ کردن کنار می‌گذاشتند و پیازهای ریز را برای پیازترشی. دو دسته پیاز آخر را پوست می‌کردند و سوا سوا درون آبکش می‌شستند. کوره که آتش می‌شد پیازها را خرد و سرخ می‌کردند و توی آبکش برای رفتن روغنش می‌ریختند تا عصر که پیازداغ آماده شده و سرد شده بود و خشک آن را توی بستو‌ می‌ریختند و سفت می‌کردند و مامان رویش را کمی روغن سفت می‌ریخت و سرش را گچ می‌گرفت برای مواقع ضروری و در جای خنک توی زیرزمین می‌گذاشت. حالا نوبت پیازهای کوچک و ریز تمیز شده بود که در برنی‌ها با چند حبه سیر پاک شده و نعنای خشک و اندکی نمک ریخته می‌شد و رویش تا لبه پر سرکه دست‌ساز مامان می‌شد و اگر در داشت که درش را سفت می‌بستند در غیراین صورت درش را گچ می‌گرفتند و در آفتاب می‌گذاشت تا رنگ بگیرد. پیازترشی بعد از سه‌ماه آماده می‌شد برای خوردن.

رنگ پیازترشی‌های مامان کبود خوشرنگ می‌شد و پیاز‌ها زیر دندان خرچ و خرچ می‌کرد. خوشمزه و خوشرنگ اگر آقاجان در خانه کسی پیازترشی کمرنگ و نرمی می‌دید نمی‌توانست جلوی خودش را بگیرد که ایراد نگیرد و نگوید که اگر پیاز خوب بخری پیازترشی سفت و خوشرنگ خواهد شد. آنها می‌گفتند که دست پروین خانم برای ترشی خوب‌است و به دستش می‌افتد. رنگ پیازترشی‌های او را کسی ندارد. اما آقاجان حاضر نبود سهمی هم به خانه‌داری مامان بدهد و همه‌جا باید او حرف اول را بزند. مامان محجوب و خنده‌رو به صاحبخانه می‌گفت: سال دیگر بیا تا بهت سرکه بدهم برای پیازترشی.

Viewing all articles
Browse latest Browse all 22413

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>