تولد رسول خدا (ص) در روایت ابن اسحاق، روز دوشنبه 12 ربیع الاول «عام الفیل»دانسته شده است. این در حالی است که بر اساس محاسبه محمد حمیدالله سالروز دقیق تولد آن حضرت، 17 ربیع الاول دانسته شده است. (محمد رسول خدا (ص)، شیمل، ص 11 )
قیس بن مَخْرمه گوید: من و رسولخدا عام الفیل به دنیا آمدیم و برای همین جهت به ما «لِدان» گفته میشود ( السیرة النبویه: 142.1) بعدها خود پیامبر (ص) فرمود: روز دوشنبه روزی است که من درآن متولد شدم و در آن روز مبعوث گشتم.( سبل الهدی:226.2)
محل تولد پیامبر در شعبی قرار داشت که به شعب ابیطالب مشهور بود و در پایین ابطح در فاصله یک صد تا یک صد و پنجاه متری کعبه واقع بود. محل فعلی آنکتابخانه و مشهور به مولد النبی (ص) است و مردمان بعدها در آنجا نماز میگذاردند.( اخبار مکه فاکهی: 269.3 )
امروز این شعب را شعب علی مینامند، جایی که روبروی صفا و مروه قرار دارد. همین جا بود که بنی هاشم زندگی میکردند و درسالهای فشار قریش نمیتوانستند از این محل خارج شوند. ( اخبار مکه: 264.3)
فاکهی میگوید مردم مکه براین باورند که این شعب از آن بنی هاشم بود که سپس به فرزندش عبدالمطلب رسید و اومیان فرزندانش تقسیم کرد و محمد (ص) هم حق پدرش را از آنجا داشت.( فاکهی: 265.3 )
گفتهاند کهآن حضرت حق خود را بخشید و بیشتر یا همه شعب زمانی از عقیل بن ابیطالب بود.گفتهاند که معراج پیامبر هم از شعب ابیطالب بوده است. (همان)
واقدی از امام باقر (ع) روایت کرده است که محمد (ص) روز دوشنبه دهم ربیع الاولتولد یافته و اصحاب فیل در محرم آن سال بود که به مکه آمدند و میان آمدن اصحاب فیل و تولد حضرت 55 شب فاصله بوده است. ابومعشر مدنی، سیره نویس دیگر مدنی، روز تولد پیامبر را دوشنبه دوم ربیع الاول دانسته است.
برخی از منابع دوازده ربیع الاول و برخی هفدهم آن ماه را روز تولد محمد (ص)دانستهاند. در حال حاضر، اهل سنت روز دوازدهم و شیعیان هفدهم را جشن میگیرند. همه منابع متفق هستند که محمد (ص) در عام الفیل به دنیا آمده است.
آمنه میگوید که در وقت تولد فرزندش، همراه او نوری آمد که کاخها و بازارهای شام را روشن کرد و من گردن شتران را در بُصْری میدیدم. او گفت: در وقت ولادت فرزندم، گویی شهابی از من سر زد که تمام زمین را روشن کرد.
همچنین نقل شده است که بعد از ولادت، سرپوشی بر او گذاشتم، سرپوش به یکطرف افتاد. نگاه کردم، دیدم چشم گشوده و به آسمان مینگرد.
ابن اسحاق میگوید: وقتی آمنه وضع حمل کرد، به عبدالمطلب که همراه برخی ازبزرگان قریش در حِجْر اسماعیل نشسته بود، پیغام فرستاد که فرزندی برای تو متولد شده، بیا و او را بنگر. او آمد و به غلام نگاه کرد و آمنه آنچه را که در وقت حمل دیده بود و بهاو گفته شده بود و آنچه به او در باره نامگذاری فرزندش به او دستور داده شده بود که نامش را احمد بگذار، برای عبدالمطلب بیان کرد.
برای نوزاد، نام محمد و احمد و کنیه ابوالقاسم برگزیده شد. بعدها که فرزندی برای یکی از انصار به دنیا آمد، نامش را محمد گذاشت. دیگران گفتند که باید از پیامبر (ص)بپرسیم. وقتی پرسیدند، فرمود گذاشتن نام من بر دیگران رواست.
ابن اسحاق میگوید: [راویان] چنین میپندارند که عبدالمطلب او را گرفت، به داخل کعبه برد و در آنجا ایستاده دعا کرد و به خاطر آنچه به او اعطا گشته شکر گزاری نمود. پس از آن بچه را نزد مادرش آورد و به او داد و به دنبال دایه برای رسول خدا (ص) گشت.
خرگوشی در شرف النبی (متن فارسی، ص 28) نوشته است: در آن وقت (وقت تولد محمد (ص)) قریش در قحطهای بسیار بودند، چون آمنه حامله شد به رسول (ص)، آن سال را سال فتح خواندند و زمین سبز شد و درختان بارور گشتند و عبدالمطلب هر روزمیرفتی و طواف خانه میکردی و ابن عباس گفت از دلیل حمل رسول (ص) آن بود کههر چهارپایی که قریش را بود در آن سال به آواز آمد و گفتند که بار گرفتند به رسول(ص) و به خدای کعبه سوگند میخوردند و میگفتند که رسول (ص) امان اهل دنیاست وروشنایی دنیا.
در روایات تاریخی آمده است که در هنگام تولد محمد (ص) آثاری در اوضاع واحوال کواکب پدیدار شد. این اخبار هرچند به لحاظ تاریخی قابل اثبات نیست، اما میان مورخان بعدی اسلامی شهرت دارد.
یکی از علائم آن است که ایوان کسری تکان شدیدی خورده و سیزده کنگره آنفروریخت. دومین حادثه آن بود که آتشکده فارس که برای هزار سال روشن مانده بود خاموش گشت. سومین حادثه خشک شدن دریاچه ساوه در ایران یا سماوه در جنوب عراق (بعضی بهدریاچه طبریه اشاره کردهاند).
چهارمین رخداد خواب دیدن موبد موبدان بود. ابوسعید خرگوشی نوشته است: روایت کردهاند که آن شب که رسول علیه السلام بزاد از مادر، ایوان کسری بیفتاد وچهارده کنگره ویران شد و آتش فارس بمرد و پیش از آن به هزار سال نمرده بود و دریایساوه به زمین فرو شد، و موبد موبدان به خواب دید که شتری چند میرفتند و اسبان تازیرا به قود میبردند. چون کسری از بامداد آمد از آن خواب بهراسید و تجلد مینمود و برآن صبر میکرد و فرا نمینمود. پس با وزیر در میان نهاد. چون از حد برفت بزرگان لشکررا جمع کرد و تاج بر سر نهاد و بر تخت نشست و گفت: میدانید که شما را از بهرِ چه جمعکردهام؟ گفتند: تا ملک بفرماید و تا ایشان در این سخن بودند نامهای برسید که آتش فارس بمرد. کسری را غم زیادت گشت و ایشان را خبر داد از آنچه در خواب دیده بود واز آن هراسیده (شرف النبی (ص): 236 ) وی در خواب چنین دید که شتران عربی، اسبان سختکوشی را چندانکشیدند تا از دجله گذشته و در سرزمین ایران پراکنده شدند.
این زمان، زمان حکومت انوشیروان بود. وی در پی تعبیر این خواب شگفت برآمد.کاهنی با نام سطیح در شام بود. انوشیروان از نعمان بن منذر حاکم عراق خواست تا کسیرا نزد او بفرستد تا کاهن مزبور خواب موبذ موبذان را تعبیر کند. واسطهای که فرستادهشده یک مسیحی با نام عبدالمسیح بود. وقتی عبدالمسیح به شام و شهر جابیه که محل زندگی کاهن بود رسید، سطیح در بستر مرگ افتاده بود. بلند در گوش او گفت که برای شاه مشکلی پیش آمده است. سطیح با نثر مسجع که معمول کاهنان بود به او گفت: تو ازطرف کسری آمدهای و در باره خرابی ایوان کسری، خاموشی آتشکدهها و خواب موبدموبدان میخواهی پرسش کنی. سپس گفت: ویرانی سیزده کنگره اشاره به حکومتسیزده پادشاه و تمام شدن کار ساسانیهاست. او همچنین گفت که دریاچه ساوه هم خشک خواهد شد و تلاوت قرآن در تهامه آشکار خواهد گردید. پس از آن از دنیا رفت.
به نوشته ابن سعد، سالها بعد که محمد (ص) در مدینه حکومت اسلامی تأسیس کرد، مردی نزد وی آمد در حالی که لرزان بود. حضرت به او فرمودند: آرام گیر و آسوده باش.من پادشاه نیستم، کسی از قریشم که گوشت در آفتاب خشک کرده میخورد.
به نقل ابن سعد، از امام باقر (ع) نقل شده است که پیامبر (ص) فرمود: از زمان آدم من همواره از نسلی که ازدواج شرعی میکردهاند، متولد شدهام و هیچ از زنا و سنتهای جاهلی نسب مرا مخدوش نساخته و با طهارت مرا زاییدهاند.
منبع: ویژه نامه فرهنگی روزنامه قدس: بهمن 139